مرضیه اسماعیلزاده مبارکه؛ محسن محمدی فشارکی
چکیده
در داستانهای عامیانه، گزارههایی زمانی وجود دارد که بیانگر مبهم و فرضی بودن زمان است. این گزارهها در هزارویک شب بسامد بالایی دارد و گاه به صورت متوالی در یک حکایت تکرار میشود که با توجه بهکاربرد ...
بیشتر
در داستانهای عامیانه، گزارههایی زمانی وجود دارد که بیانگر مبهم و فرضی بودن زمان است. این گزارهها در هزارویک شب بسامد بالایی دارد و گاه به صورت متوالی در یک حکایت تکرار میشود که با توجه بهکاربرد هدفمند آن در داستان، از منظر سبکشناسی درخور بررسی است. این گزارهها علاوه بر ملموس کردن زمان در ذهن مخاطب، تغییر مکان وقوع حوادث و میزان فواصل زمانی را نیز نشان میدهد. در مقالۀ حاضر تلاش شدهاست هدفِ استفاده از گزارههای زمانی در ترجمۀ هزارویک شب که بنا بر بافت موقعیتی داستان به وجود آمدهاست، به عنوان یک مشخصۀ سبکی بررسی شود. همچنین، مفهوم «پیوستگی زمان و مکان» در منطق صوری که در زبان و ادبیات بهکار گرفته میشود و مؤلفههای دیگری که متعلق به محتوای این داستانهاست، همچون «زمان تهی» (وقفۀ زمانی بین حوادث) و «زمان تصادفی» (کاربرد گزارههایی که حوادث را به نفع قهرمان داستان تغییر میدهد) بررسی و تببین شدهاست.