حسن بشیرنژاد؛ فاطمه دادبود؛ حمیدرضا شعیری
چکیده
این مقاله، به بررسی روند روایتپردازی در داستان هزار و یکشب از دیدگاه نشانهمعناشناسی با تحلیل سیرحرکت از ساختار روایی بر اساس الگوی کنشی گرمس می پردازد. رویکرد نشانه– معناشناسی نوین از ساختگرایی ...
بیشتر
این مقاله، به بررسی روند روایتپردازی در داستان هزار و یکشب از دیدگاه نشانهمعناشناسی با تحلیل سیرحرکت از ساختار روایی بر اساس الگوی کنشی گرمس می پردازد. رویکرد نشانه– معناشناسی نوین از ساختگرایی پا فراتر گذاشته و وارد حوزۀ گفتمان روایی شده است و شرایط تولید و دریافت معنا در گفتمان را به وجود آورده است .این پژوهش درصدد است تا دریابد که چگونه ساختارهای روایی تودرتو در روند روایتپردازیِ هزار و یکشب به فرآیند گفتمانی نشتی پیدا میکند و فضای تنشی (حسی – ادراکی) حاصل از روایتپردازی، فرآیند تولید معنا را کنترل و بازآفرینی میکند. تحلیل روند روایت پردازی در این داستان نشان میدهد که هرگز روایتها بدون شکلگیری نظام گفتمانی شکل نمیگیرند. از طرفی، مقاومت راوی، شهرزاد، بحران عاطفی و نقصان معنا را طی روایتپردازیهای متمادی در شهریار به استعلای معنای حضور تغییر میهد. وی با بهرهگیری از ابزار زبان روایت، موقعیت نابسامان اجتماعی و شرایط روحی شهریار را تغییر میدهد و در نهایت تزریق انرژی و ممارست شهرزاد در فضای گفتمانی باعث شده است تا شرایط تثبیت شده نامطلوب به شرایط رهاییبخش تبدیل شود و شهریار در مقابلِ معنای جدیدی از زندگی و هستی در جهان قرار بگیرد. این تغییرات حاصل از جهشهای دازاینیِ او بعد از شنیدن روایت پدیدار شده است. برای رسیدن به دازاین جدید، او ابتدا باید دازاین قبلیِ معیوبِ خود را نفی کند تا بتواند از آن دازاین بحرانزده عبور کند و وارد دازاین جدید و بهبود یافته شود. این گفتمان روایی بُوشی است که در سیر روایتپردازی هزار و یک شب دیده میشود. سلب دازاین قبلی شهریار که دازاینی مخرب و ویرانگر بوده است مدت طولانی زمان برده است که ورود او را بعد از شب صد و چهل و ششم در دازاین جدید سبب شده و او با این روایتپردازیها در چالهی معنایی جدیدی افتاده است. این چاله معنایی دیگر زجرآور و کشنده نیست و او را از کرامت انسانی دور نمیکند و عدالت و دادگری را به او برگردانده است.