افسانه سعادتی؛ پروین گلی زاده؛ مختار ابراهیمی
چکیده
آنچه در این نوشتار قصد پرداختن به آن را داریم، پژوهشی است درباره مهمترین نماد در گسترۀ اندیشه و زبان «جلالالدین محمد بلخی» که به طرزی ظریف و خلاقانه، چشمنواز و پرسشبرانگیز در بیشتر آثارش ...
بیشتر
آنچه در این نوشتار قصد پرداختن به آن را داریم، پژوهشی است درباره مهمترین نماد در گسترۀ اندیشه و زبان «جلالالدین محمد بلخی» که به طرزی ظریف و خلاقانه، چشمنواز و پرسشبرانگیز در بیشتر آثارش بهویژه مثنوی به کار رفته و شایستۀ بازنگری است. بازخوانی و بازنگری این تصویر میتواند زمینههای پژوهشی تازهای را در آثار مولوی فراهم کند.خورشید و نور در نظام اندیشـگی مولوی با انگارهها و باورهای دینی، عرفانی، اسطورهای در هم آمیخته است و به وجهی خاص تبلور یافته و از این روی یکی ازامتیازات شعری وی محسوب شده است. هنگامی که نمادهای بنیادین اندیشه مولوی را با توجه به دانش نمادشناسی مورد تحلیل قرار میدهیم به ژرفای شگفتانگیز نوع خاص تفکر این عارف سمبلگرا بهتر پی میبریم؛ چرا که منشوری از نمادهایی که با خورشید گره خوردهاند و گرد این کانون به حرکت در آمدهاند، اندیشۀ وحدتگرای او را به خوبی به نمایش میگذارند. مولوی به مدد تصویر خورشید، وحدت پنهان در باطن این عالم را به نمایش گذاشته و با روانکاوی خلاقانه و هنرمندانه به حـل تعارضهای درونی و روانی پرداخته است. خورشید نه تنها توانسته روان آدمی را در سر حد کمال و زیبایی قرار بدهد بلکه موجب افزایش قدرت، معنویت، امید و بینش نیز شده است.