دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
1
2021
05
22
بازخوانی رمان بوف کور از منظر فردیت یافتگی و سه گانی
1
18
FA
مختار
ابراهیمی
استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران.
m.ebrahimi@scu.ac.ir
علی
تسلیمی
دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه گیلان، گیلان، ایران.
taslimiy1340@yahoo.cim
پرستو
افراشته
دانشجوی دکترای زبان وادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران.
afrashteh.p@yahoo.com
10.22059/jlcr.2020.301854.1460
هر زندگی، محقق ساختن یک «کُل»، یعنی محقق ساختن «خویشتن» است. این تحقق، در روانشناسی یونگ، «تفرد» نامیده میشود. یونگ با تکیه بر «چنین گفت زرتشت نیچه»، به مفاهیمی چون ناخودآگاه روان و کهنالگوهای «سایه»، «آنیمای مثبت»، «آنیمای منفی»، «مادر جهان اسفل» و «پیر فرزانه» پرداختهاست و از این رهگذر، مفهوم «فردیت» یا رسیدن به مرتبۀ «انسان» کامل را شرح دادهاست. «تفرد» یا فردیت (Individuation)، فرایندی است که در آن، «من» (Ego) به عنوان مرکز خودآگاهی به «خود» (Self) که درونیترین بخش ناخودآگاهی است، منتقل میشود. در این فرایند، سویههای گوناگون شخصیت به شناخت و سازگاری با یکدیگر رسیدهاست و سرانجام، خودآگاهی با ناخودآگاهی هماهنگ میشود. این فرایند در <em>بوف کور</em> هدایت اتفاق میافتد. روایت <em>بوف کور</em>، منعکسکنندۀ حرکتِ انسانِ در جستوجویِ رسیدن به فردیت است که به شکل دو سفر واقعی و نمادین راوی نمایش داده میشود. در این جستار، تلاش شدهاست تا ضمن نمادگشایی از تصویرهای داستان، چگونگی ارتباط متن با ایدۀ «اَبَرمرد نیچه» واکاویده شود. بررسی نقش سگانی و جلوۀ آن در <em>بوف کور</em> و پیوند آن با فردیتیافتگی در نظریۀ یونگ، از دیگر اهداف مقالۀ حاضر است. مهمترین نتیجۀ حاصل از پژوهش پیش رو، این است که خواننده درمییابد هدایت به چه شیوه از نمادهای متعددی چون دختر اثیری، لکاته، پیرمرد یوگی، سرو، نیلوفر، ری، بنارس، اعداد و دیگر نمادها برای اشاره به ریشههای دو تمدن کهن هند و ایران بهره گرفتهاست. همچنین، او نشان میدهد که راوی <em>بوف کور</em>، برابرنهاد انسان ازلیـ ابدی در نظریۀ نیچه است که در دایرۀ هستی اسیر است و یک زندگی را در مکانها و زمانهای مختلف تکرار میکند. این انسان واحد که در متن <em>بوف کور</em>، در صورتهای نمادین و متعدد «پیرمرد خنزرپنزری»، «راوی»، «پیرمرد یوگی»، «نعشکش»، «عمو»، «دختر اثیری»، «لکاته»، «مادر لکاته»، «دایه» و... ظاهر میشود، سایههای راوی (انسانی ازلیـ ابدی) است که در چهرههای مختلف و زمانهای مختلف زندگی کرده، تلاش میکند با سویههای مختلف وجود خود آشتی کند. بهعلاوه، راوی <em>بوف کور</em>، قصد دارد با غلبه بر سایههای پست وجودش، به فردیتی برسد که در نظریۀ یونگ به آن اشاره شدهاست. نشان دادن شکست راوی در تلاش برای رسیدن به فردیت، سرانجامِ روایت <em>بوف کور</em> است.
بوف کور,یونگ,فردیت,نیچه,سهگانی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78796.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78796_4fe6df1b0a2a836fefe3e9da9a6db649.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
1
2021
05
22
تحلیل سیر روایتپردازی در داستان هزار و یکشب بر مبنای رویکرد نشانه-معناشناسی
19
42
FA
حسن
بشیرنژاد
0000-0002-9692-8107
استادیار زبانشناسی دانشگاه فرهنگیان تهران، ایران.
h.bashirnezhad@cfu.ac.ir
فاطمه
دادبود
دانشجوی دکترای زبانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری، ساری، ایران.
dadbood@yahoo.com
حمیدرضا
شعیری
استاد زبان فرانسه دانشگاه تربیت مدرس تهران، تهران، ایران.
shairih@gmail.com
10.22059/jlcr.2021.305764.1503
این مقاله، به بررسی روند روایتپردازی در داستان هزار و یکشب از دیدگاه نشانهمعناشناسی با تحلیل سیرحرکت از ساختار روایی بر اساس الگوی کنشی گرمس می پردازد. رویکرد نشانه– معناشناسی نوین از ساختگرایی پا فراتر گذاشته و وارد حوزۀ گفتمان روایی شده است و شرایط تولید و دریافت معنا در گفتمان را به وجود آورده است .این پژوهش درصدد است تا دریابد که چگونه ساختارهای روایی تودرتو در روند روایتپردازیِ هزار و یکشب به فرآیند گفتمانی نشتی پیدا میکند و فضای تنشی (حسی – ادراکی) حاصل از روایتپردازی، فرآیند تولید معنا را کنترل و بازآفرینی میکند. تحلیل روند روایت پردازی در این داستان نشان میدهد که هرگز روایتها بدون شکلگیری نظام گفتمانی شکل نمیگیرند. از طرفی، مقاومت راوی، شهرزاد، بحران عاطفی و نقصان معنا را طی روایتپردازیهای متمادی در شهریار به استعلای معنای حضور تغییر میهد. وی با بهرهگیری از ابزار زبان روایت، موقعیت نابسامان اجتماعی و شرایط روحی شهریار را تغییر میدهد و در نهایت تزریق انرژی و ممارست شهرزاد در فضای گفتمانی باعث شده است تا شرایط تثبیت شده نامطلوب به شرایط رهاییبخش تبدیل شود و شهریار در مقابلِ معنای جدیدی از زندگی و هستی در جهان قرار بگیرد. این تغییرات حاصل از جهشهای دازاینیِ او بعد از شنیدن روایت پدیدار شده است. برای رسیدن به دازاین جدید، او ابتدا باید دازاین قبلیِ معیوبِ خود را نفی کند تا بتواند از آن دازاین بحرانزده عبور کند و وارد دازاین جدید و بهبود یافته شود. این گفتمان روایی بُوشی است که در سیر روایتپردازی هزار و یک شب دیده میشود. سلب دازاین قبلی شهریار که دازاینی مخرب و ویرانگر بوده است مدت طولانی زمان برده است که ورود او را بعد از شب صد و چهل و ششم در دازاین جدید سبب شده و او با این روایتپردازیها در چالهی معنایی جدیدی افتاده است. این چاله معنایی دیگر زجرآور و کشنده نیست و او را از کرامت انسانی دور نمیکند و عدالت و دادگری را به او برگردانده است.
نشانه – معناشناسی,هزار و یک شب,نظام گفتمان روایی,روایت پردازی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81039.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81039_0b706280d8668fe9213930e9c9a901c6.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
1
2021
05
22
تحلیل و نقد بلاغت و فصاحت در آثار بلاغی
43
64
FA
احمد
رضایی
0000-0001-6327-463X
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم، قم، ایران
a-rezaei@qom.ac.ir
10.22059/jlcr.2020.303887.1485
بلاغت و فصاحت از جمله اصطلاحاتی است که از آغازین آثار بلاغی به زبان فارسی و عربی توجه محققان را جلب کردهاست. بلاغیون در ادوار مختلف ضمن بحث و بررسی دربارۀ این اصطلاحات کوشیدهاند معیارهایی برای آنها بهدست دهند. آنچه از خلال کتابهای بلاغی بهدست میآید، نشان میدهد پس از گذشت قرون اولیه در بلاغت اسلامی، با معیارهای ذوقمبنا و مکرّر در این قلمرو روبهرو هستیم و اصطلاحات مذکور نیز از این معیارها به دور نبودهاند؛ معیارهایی که امروزه پذیرش و کاربردشان خالی از خلل و ایراد فراوان نیست. در پژوهش حاضر، ضمن بررسی، تحلیل و نقد دو اصطلاح بلاغت و فصاحت و دستهبندی آرای پیشینیان، کوشیدهایم با مؤلفههای دیگر به تبیین بلاغت و فصاحت بپردازیم؛ مؤلفههایی که میتوانند چشمانداز روشنتری از مفاهیم فصاحت و بلاغت بهدست دهند. به نظر میرسد برای دریافتی روشنتر از چنین مفاهیمی و پرهیز از دیدگاههای استحسانی میتوان از آرای زبانشناسان در حیطۀ بافت متن و انواع بافتهای آن و نیز نظریۀ ارتباطی یاکوبسن و نقشهای ششگانۀ زبان که مبتنی بر نظریۀ مذکور است، یاری گرفت؛ به عبارت دیگر، میتوان با کمک مطالعات زبانشناختی، مؤلفههای بلاغت و فصاحت را به گونهای دیگر بازتعریف کرد که علاوه بر روشنی اصطلاحات و پرهیز از جنبههای ذوقی، شمول بیشتری داشته باشد. بر این اساس، بافتهای گوناگون کلام به همراه نقشهای زبان را میتوان عناصر کانونی بلاغت و فصاحت به شمار آورد، ضمن اینکه بر اساس دیدگاه «ون پییر»، متون ادبی و مقدس همواره در حال «بافتسازی» هستند؛ به سخنی دیگر، متون ادبی و مقدس بافت بسته و تغییرناپذیر ندارند، بلکه بر اساس موقعیتی که در آن واقع میشوند، دست به بافتسازی میزنند. منظور از بافت، هم بافتِ متنی است و هم بافتهای موقعیتی، فرهنگی و اجتماعی. تغییر بافتهای مختلف، افق متن را دگرگون کرده، طبعاً معنای آن را نیز تغییر میدهد و میتواند زمینۀ تفسیرهای مختلف و تأویلهای متعدد را در متن به وجود میآورد.
بلاغت,فصاحت,تحلیل,نقد,کتب بلاغی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78200.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78200_5e24798c67ef49ea1d3cdd90b5065c1a.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
1
2021
05
22
خوانش نشانه ـ جامعهشناختی رمان کودکانۀ «خرسی که چپق می کشید»:با رویکرد مارکسیستی
65
88
FA
امیر حسین
زنجانبر
0000000235179798
کارشناسی ارشد، ادبیات کودک و نوجوان، دانشگاه پیامنور واحد تهرانجنوب، تهران، ایران.
mosafer_e_barfi@yahoo.com
غلامحسین
کریمی دوستان
استاد گروه زبانشناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.
gh5karimi@ut.ac.ir
10.22059/jlcr.2020.310250.1543
مارکس، بنیانگذار نظریۀ مارکسیسم غربی، با تأکید بر تضاد درونیِ نظام طبقاتی، شرایط اقتصادی را زیربنای شعور اجتماعی میداند. نظریات او نهتنها زمینۀ شکلگیری مکتب فرانکفورت را فراهم کرده، بلکه در دکترینِ نظریههای انتقادیای همچون پسااستعماری، پسامدرن، فمنیسم و غیره نیز تأثیری بسزا داشته است. مارکس و اِنگلس جهانی را ترسیم مینمایند که در آن نیروی جهانیشدۀ بازار استیلا مییابد و نتیجۀ این استیلا چیزی جز اضمحلال انسان نیست. ازآنجا که «خرسی که چپق میکشید» رمانی دربارۀ گذار از سنت به مدرنیته است و شرایط اقتصادیِ شخصــیتهای آن، عامل شکلگیری قضاوتها، تصمیمها، بازنماییها و در یک کلام موجد شعور اجتماعی آنها است؛ لذا این رویکرد برای آن رمان اختیار شده است. با توجه به اینکه «نشانهشناسی» یک روش خواندن متن است که به بررسی روابط نشانهها و چگونگی سازوکار تولید معنا میپردازد، مقالۀ حاضر، به روش تحلیلیتوصیفی، در پی بازخوانی متن از طریق تحلیل نشانههایی است که مؤیدِ وابستگیِ مناسبات اجتماعی به شرایط اقتصادی است. مسئلۀ پژوهش چگونگی دگرخوانشِ نشانهشناختیِ متن، با تکیه بر رهیافتِ نظریات جامعهشناختی مارکس است. فروپاشی شوروی، بهعنوان سردمدار نظام مارکسیــستی، و چرخش چین بهسوی سرمایهداریِ باز، بهمعنای ناکارآمدی کامل این نظام نیست. از یک سو، فقدان توجهِ بسنده به پارادایمهای متعهدانۀ این نظام و از سویی دیگر، خلا بهرهگیری از رویکردهای میانرشتهای در خوانش متون، ضرورت این پژوهش را آشکار مینماید. خوانش حاصل از مقالۀ پیشِرو بیانگر این است که: رمان مذکور رمانی انتقادی است که عوارض تغییر گفتمانِ ناشی از حضور مدرنیته را آشکار میسازد. «دگردیسی انسان به حیوانِ درآمدزا» در این رمان، استعارهای است که بر از خودبیگانگیِ سوژهها و قطع ارتباط آنها از دنیای نوستالوژیکِ ازدسترفتۀ انسانیشان دلالت دارد، ازخودبیگانگیای که به اضمحلال خانواده و سپس به فروپاشی روابط انسانی کل جامعه میانجامد. این پژوهش برای نخستین بار در ایران از نظریۀ مارکس برای خوانش متون ادبی و از مارکسیسم برای تحلیل داستان کودک و نوجوان استفاده میکند.
مارکسیسم,نقد ادبی,مارکس,نشانهشناسی,رمان کودک,نظریۀ انتقادی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78333.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78333_01962999ccc731a4f53f3b28d63356ab.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
1
2021
05
22
پژوهشی جدید در مبحث اضافه سمبلیک
89
112
FA
سید علی
سهراب نژاد
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد ایذه، دانشگاه آزاد اسلامی، ایذه، ایران
seyedali.sohrabnejhad@yahoo.com
10.22059/jlcr.2021.309448.1537
اضافه سمبلیک یکی از مهمترین و زیباترین جلوههای بیانی است که به یاری آن برخی از آثار ادبی، جذّابیّت خاصّی یافتهاند. ادیبان پارسیزبان از همان آغاز تا کنون از این گونة بیانی به نیکوترین شیوه بهره بردهاند. در این نوع اضافه، افراد و موجودات در دارا بودن برخی از کنشها و ویژگیها، آنقدر خاص و بیهمتا هستند که گویی آن ویژگیها و کنشها فقط با وجود آنان برای مردم قابل شناخت میشود و آنان، سمبل و نماد برای آن به حساب میآیند. در اضافة سمبلیک، نام فرد، حیوان یا چیزی آورده، سپس عملکرد ویژه یا شگردش به آن اضافه میشود؛ به عبارت دیگر مضاف، سمبل یا نشانة مضافٌالیه است. مثلاً در دو ترکیبِ”میزان عدالت“ و ”صبح امید“، ”میزان“ سمبل و نماد برای عدالت و ”صبح“ سمبل برای امید است. برخی از نویسندگان، اضافه سمبلیک را صِرفاً نوعی اضافه تشبیهی به حساب آوردهاند؛ البتّه نگارندة این پژوهش با نقد و تحلیل این نظریّه، به این نکته پی برده که اضافه سمبلیک با توجه به شیوههای کاربردش در شعر و نثر فارسی به چهار گونه پدیدار میشود. در این تحقیق اضافة سمبلیک از نظر ماهیّت، ارتباط آن با صُور خیالی و موارد مشابه و تقسیمبندی انواع آن از نظر مصداق و نیز از نظر دستوری-بیانی به گونهای جامع و به روش توصیفی-تحلیلی مورد بررسی و کاوش قرار گرفتهاست و زیباترین اضافههای سمبلیک از شاعران گوناگون در دورههای مختلف آورده شدهاست
صور خیالی,تشبیه,اضافة سمبلیک,ترکیب,معنا
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81038.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81038_20e938afcd7d86f7a17a6be9a6d765a6.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
1
2021
05
22
استعارۀ جهتی در قصاید خاقانی با رویکرد شناختی
113
131
FA
مریم
منوچهری
0000-0002-7186-4557
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بوعلیسینا، همدان، ایران.
m.manoochehri90@gmail.com
اسماعیل
شفق
000000025887438x
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلیسینا، همدان، ایران.
erasht@yahoo.com
10.22059/jlcr.2020.298471.1425
صنعت استعاره در گذشته به عنوان ابزاری زیباییشناختی، ویژگی واژهها و پدیدهای زبانی شناخته میشد. در رویکرد نوین زبانشناسی شناختی، استعاره به عنوان ابزاری فرازبانی شناخته میشود که نظام مفهومی ذهن انسان را شکل میدهد؛ یعنی یک استعاره، مفاهیم نظاممندی ارائه میدهد. بنابراین، بین استعارهها ارتباطی به وجود میآید. جملاتی چون «در بحث شکستش دادم»، «استدلالش پیروز شد»، نمونهای از استعارۀ «بحث، جنگ است» میباشد. استعاره بخش مهمی از ارتباطهای کلامی را شکل میدهد و آنقدر طبیعی به زندگی ما وارد میشود که گاهی در عمل متوجه آن نمیشویم. از دیدگاه لیکاف، استعاره روشی است که از طریق آن، یک حوزه از تجربه در قالب حوزهای دیگر بیان میشود. حوزۀ مبدأ معمولاً عینیتر و ملموستر از حوزۀ مقصد است. بنا بر نظر لیکاف، استعاره یک عنصر حاشیهای در حیات فکری ما انسانها نیست، بلکه عنصری است در ادراک ما که از فرهنگ و دنیای پیرامونمان محسوب میشود. یکی از انواع استعارههای مفهومی، استعارۀ جهتی است. استعارههای جهتی، صورتهای مکانی به مفاهیم میبخشند که این جهتها از یک سو، ریشه در تجارب ما دارند و از سوی دیگر، سبب زیبایی نظامهای مفهومی میشوند. وظیفۀ این نوع از استعارهها برقراری انسجام در نظام مفهومی ماست. زبان بهکاررفته در قصاید خاقانی به علت تنوع مفاهیم موجود در آن، حوزۀ مناسبی برای بررسی استعاره از دیدگاه زبانشناسی شناختی است. بررسی قصاید خاقانی با این دیدگاه، ما را در شناخت بهتر اندیشه و جهانبینی خاقانی یاری میرساند. این پژوهش که با روش توصیفی و تحلیلی انجام شده، استعارههای جهتی را در قصاید خاقانی بررسی کردهاست. در استعارههای خاقانی، بیشتر از جهتهای «بالا» و «پایین» برای اعطای صورت مکانی به مفاهیم استفاده شدهاست، در حالی که «عمق، سطح، دور و نزدیک» کمترین کاربرد را دارد. در این پژوهش، جهت «بالا» با امور مثبت و جهت «پایین» با امور منفی مرتبط بود، جز در یک مورد که جهت بالا بر امور منفی و جهت پایین بر امور مثبت دلالت داشت.
استعاره,رویکرد شناختی,استعارۀ جهتی,قصیده,خاقانی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78866.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78866_d24fa04b0925a3559ba1b15583e6358b.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
1
2021
05
22
بررسی تصاویر شعری «بنفشه» در ادبیات فارسی
133
153
FA
علیرضا
نبی لو
استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه قم، قم، ایران
dr.ar_nabiloo@yahoo.com
10.22059/jlcr.2020.303631.1480
«بنفشه» در شعر اغلب شاعران بهکار رفتهاست و با توجه به اوصاف و ویژگیهایش، امکان تصویرسازی بسیاری ایجاد کردهاست. هدف اصلی این پژوهش، بررسی و تحلیل تصویرسازی شاعران از «بنفشه» است و هدف دیگر، ترسیم نوع نگرش شاعران به این موضوع در طول تاریخ ادب فارسی است. همچنین، میزان ابتکارها و تقلیدها در این تصویرسازی و نیز تنوع تصاویر شعری بنفشه مشخص میگردد. به همین منظور، 54 شاعر انتخاب، و طبق معیار تقدم و تأخر تاریخی، تصاویر تقلیدی و ابتکاری مشخص، و یافتهها نیز با استفاده از جدول و نمودار، عینیتر و ملموستر نشان داده شد. برخی از یافتههای این پژوهش بدین قرار است: در شعر این شاعران، بیش از 552 تصویر متنوع و 248 تصویر منحصربهفرد از بنفشه دیده میشود و رابطۀ «بنفشه» و «مو، زلف، گیسو و طرّه، بنفشه و سمن و یاسمن»، «بنفشه» و «خط»، «بنفشه» و «کبودی»، «بنفشه» و «دوتایی و خمیدگی»، «بنفشه» و «لاله»، «بنفشه» و «بو»، و نیز «بنفشه» و «نیلی بودن» در شعر آنان به ترتیب بیشترین بسامد را دارد. در این انتخاب، از شعر شاعران مختلفی با سبکهای متنوع استفاده شدهاست؛ از شاعران طراز اول و مشهور گرفته، تا شاعرانی با شهرت کمتر. این انتخاب خود تنوع زیادی دارد؛ مثلاً شاعران غزلسرا، قصیدهسرا، مثنویسرا و... ، شاعران عارف، زاهد، دنیاگرا و... و نیز انواع شعر حماسی، غنایی، تعلیمی و... در این گزینش و پژوهش مدّ نظر بودهاست. برخی از شاعران نظیر قطران با 29 تصویر، خاقانی با 19 تصویر، منوچهری با 16 تصویر، فرخی با 15 تصویر، امیر معزی با 14 تصویر، نظامی با 13 تصویر و عطار با 12 تصویر، ابتکاریترین و تازهترین تصاویر شعری را از بنفشه پدید آوردهاند. چنانکه دیده میشود، بنفشه و اوصاف انسانی %50، بنفشه و اشیاء %20، بنفشه و طبیعت %18، بنفشه و حیوانات %5/4، بنفشه و ترکیبات ادبی %5/3، بنفشه و رنگها %2، بنفشه و مفاهیم غیرمادی %1 و نیز بنفشه و مکان %1 از تصاویر را شامل میشوند.
بنفشه,تصویر,تصاویر ابتکاری,تصاویر تقلیدی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78203.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78203_ae7a4c883152365516ed650ba7108e64.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
1
2021
05
22
معماری سازههای زبانی در نثر دیباچۀ متون کهن (نگاه زبانشناختی به دیباچۀ چند متن کهن فارسی)
155
177
FA
یدالله
نصراللهی
0309 6930 0001 0000
دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران.
y_sasr@yahoo.com
فرشته
آهیخته
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران.
fereshtehahikhteh98@gmail.com
10.22059/jlcr.2021.301584.1457
در قرن بیستم، مکاتب و نحلههای ادبی و زبانی نوینی ظهور کرد و از شرارههای مهم آن میتوان به نظریههای ادبی فرمالیسم و ساختگرایی اشاره کرد که نظرگاه خود را بر جنبههای صوری متن، عناصر زبانی و سازههای شناور در آن متمرکز کردند و بر ادبیّت متن ادبی در گرو تقابل و همنشینی آن در جریان خیزش عناصر متنی تأکید نمودند. با آنکه نظریة فرمالیسم از مطالعات ادبی قرن بیستم بود و قابلیت خود را بیشتر در توصیف ارزش کاری سازههای زبانی و معماری عناصر فرمالیستی در متون منظوم نشان داده، ولی میتوان آن را در تحلیل متون نثر نیز اعمال کرد و ادبیت و جایگاه سازههای زبانی در متنهای منثور، بهویژه نثرهای کهن ادبی نیز دیده میشود. هنر دیباچهپردازی، سنتی دیرینه در متون نظم و نثر است که از قرن پنجم با سازوکارهای خاص خود برای جلب توجه مخاطب، با نثری متمایز از نثر متن اصلی کتاب وارد میدان شد. مؤلفان نثرهای فنی با استفاده از هنرسازهها و عناصر برجستۀ زبانی و بلاغی، همچون ساخت ترکیبات تازه، سجعپردازی، جناس، تقابلها، تضاد، تکرار و تتابع در سطح آوایی، واژگانی و نحوی، سازهها و ساختارهای چالشانگیز و زیبایی از قدرت نویسندگی خود بر جای گذاشتهاند. این مقاله به بررسی مقایسهای دیباچۀ چهار متن کهن فارسی (<em>قابوسنامه</em>، <em>کلیله و دمنه</em>، <em>مرزباننامه</em> و <em>تاریخ جهانگشای جوینی</em>) میپردازد. منظور از مقایسه در اینجا، فرض و در نظر گرفتن امری به نام هنجار یا نُرم است که از طریق آن میتوان به مصادیق خروج از هنجار در سطح زبانی و سطوح مختلف آوایی، واژگانی، نحوی و کل پیکرۀ متنی رسید و آنها را بررسی کرد. بهاجمال میتوان گفت که در بررسی سطح آوایی، جنبههای موسیقایی عموماً در متون نثر فنی بیشتر و پررنگتر از <em>قابوسنامه</em> دیده میشود و در سطح واژگان، کلمات عربی و مترادفات با بسامد فراوان در نثر فنی زیادتر از <em>قابوسنامه</em> بهکار رفتهاند و از حیث بلاغی نیز تصویرآفرینیها و تمرکز بیشتر بر تخییل سخن و نوشته در متون نثر متکلف، بیش از <em>قابوسنامه</em> یافت میشود.
سازههای زبانی,دیباچه,قابوسنامه,کلیله و دمنه,مرزباننامه,تاریخ جهانگشای جوینی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_80019.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_80019_f7cd9e32db697560cbe9dea44264af16.pdf