دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
تثبیت گفتمان اشعری در برابر گفتمانهای خردگرا بر مبنای عامل دسترسی (با تکیه بر دیوان ناصرخسرو و رباعیات خیام)
1
26
FA
فردوس
آقاگل زاده
استاد زبان شناسی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
aghagolz@modares.ac.ir
غلامعلی
فلاح
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.
fallah@khu.ac.ir
ساحره
مرادی
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.
saherehmoradi@yahoo.com
10.22059/jlcr.2020.300068.1450
این جستار به بررسی فرایند تثبیت گفتمان اشعری در برابر گفتمانهای خردگرا (بهطور مشخص دیوان ناصرخسرو و رباعیات خیام) بر مبنای برداشتی تازه از عامل دسترسی، توزیع نابرابر تولیدات زبانی گفتمانها در جامعه، پرداخته است. مطابق این برداشت میزان دسترسی به متون گفتمانها با تأثیر بر شناخت ذهنی افراد نقشی اساسی در تثبیت یا تضعیف آنها دارد. از این نظرگاه، تمرکز پژوهش بر شناسایی مناسبات اجتماعی مؤثر بر دسترسی متون گفتمانهای نامبرده و نوع تحلیل نیز کلان و متفاوت با توصیفهای زبانی در سطح خُرد است. چارچوب نظری دیدگاهی تلفیقی متشکل از لایة کردار اجتماعی در رویکرد فرکلاف و فرایند برجستهسازیـحاشیهرانی در نظریة لاکلا و موف است. یافتهها نشان میدهد عوامل قدرت با روشهای تحمیل و محدودیتهای گفتمانی، بهترتیب بهمنظور برجستهسازی گفتمان اشعری و حاشیهرانی گفتمانهای خردگرا، دسترسی به متون این گفتمانها را در حالتی نابرابر نگه داشتند. به این معنا که در سطح تحمیل گفتمانی با طراحی تشکیلات نرم همچون گروهبندی و تأسیس مدارس نظامیه زمینة دسترسی وسیع متون گفتمان اشعری را در جامعه فراهم و در سطح محدودیت گفتمانی با اقدامات سختافزاری مثل حذف و سرکوب از دسترسی گفتمانهای خردگرا و متون مربوط به آنها جلوگیری کردند. دیوان ناصرخسرو و رباعیات خیام دو نمونه از متونی بودند که افزون بر خردمحور بودن به دلیل ستیز با ایدئولوژی غالب ـدیوان ناصرخسرو با دربرداشتن مفاهیمی همچون تبلیغ آموزههای اسماعیلی، انکار شدید مذهب تسنن و نثار ناسزاهای سنگین به صدر تا ذیل عوامل گروه رقیب و رباعیات خیام با بهچالشکشیدن عقل سلیم جامعه دربارة گزارههای مسلم دینی و تعریض و کنایه به صاحبان دین و خبر روزگارـ محدودیتهای گفتمانی بهشدت دربارة آنها اعمال میشد. این نکته نیز گفتنی است که از رهگذر تشکیلات نرمافزاری مدارس نظامیه دسترسی به جایگاههای اقتدار و اعتبار برای کنشگران این گفتمانهای رقیب به شکلی نابرابر و به نفع گفتمان اشعری توزیع میشد. این راهبرد امکان تحمیل گفتمان اشعری را بسیار هموار میساخت. مجموع این سازکارها در نهایت به تثبیت گفتمان اشعری انجامید.
اشعریت,خردگرایی,عامل دسترسی,متون زبانی,برجسته سازی و حاشیه رانی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81487.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81487_a8c774d55cdd187dfa24b27e4f8ca74d.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
برساخت رواییِ تاریخ بیهقی و تلاقیِ آن با اندیشۀ ایرانی
27
54
FA
فردین
حسین پناهی
استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کردستان، کردستان، ایران. هیات علمی دانشگاه کردستان
fardin.hp@uok.ac.ir
10.22059/jlcr.2021.310254.1545
روایتمندی ویژگی اجتنابناپذیرِ «تاریخ» است. روایت با کارکردهایی چون نظاممند بودن و ساختارمند بودن، کارکردی انسجامبخش و نظمدهنده دارد، چنانکه از میان واقعیتهای فینفسه بیشمارِ تاریخی، واقعیتهای گزینششدهای را تحت ساختارها و پیرنگهایی مشخص گردهم میآورد. ساختمندی و انسجام روایت، زمینه را برای دلالت معنایی و حتی دلالت ساختاری، و یافتن بسترهای ایدئولوژیک و غلبۀ نظمهای گفتمانیِ خاص (و در نتیجه بروز گزینشها و حذف و طردها) فراهم میآورد. مجموع این مسائل، بهعلاوۀ تکیه بر توالی، نسبتهای علّی و معلولی، تغییر وضعیت، و داشتن هدف غایی، همگی مؤلفههایی روایی و درنتیجه غیرتاریخی هستند که در گزارش رخدادهای تاریخی دخیلاند و درنهایت میتوانند به ساخت و تکوین «داستان» یا شکلهایی از داستان منتهی شوند. از سوی دیگر، گفتمانها، ایدئولوژیها و ساختارهای قدرت در برساخته شدن فهم تاریخیِ مورخ، و درنتیجه در روایتپردازیِ تاریخیِ او نقش مؤثری دارند، چنانکه «روایت تاریخی» برساختهای در نظام معرفتشناختی و ارزشگذاریهای غالب بر دورۀ زندگی مورخ است. تاریخ بیهقی همچون دیگر متون تاریخی، روایتی گزینششده از میان رویدادهای تاریخیِ بیشمار از یک دورۀ خاص است و بیهقی بهعنوان سوژهای در زمانۀ خود، روایتپردازی تاریخیاش تحت تأثیر گفتمانها، ایدئولوژیها و خاستگاههای هویتیِ خاصّی شکل گرفته است، بهویژه آنکه تقابلهای گفتمانی و هویتیِ خاصّی در روزگار بیهقی دیده میشود. بر این اساس، در این مقاله بر مبنای رویکرد تاریخگرایی نوین، به بررسی برساخت روایی تاریخ بیهقی، و نوع مواجهۀ بیهقی با گفتمانهای اثرگذار در روزگار او میپردازیم و تأثیر آن بر شکلگیری «روایت تاریخیِ» بیهقی بررسی و تحلیل میشود، چنانکه سوژگیِ این مورخ در روزگارش به طرز دقیقتری واکاوی شود. نتایج تحقیق بیانگر وجود تقابلهای درونساختی میان سویههای تاریخی و فراتاریخی (Metahistorical) در روایتپردازی تاریخیِ بیهقی است، که ارتباط معناداری با تقابلهای گفتمانیِ حاکم بر روزگار او دارد و از این میان، تقابل جریان هویتخواهیِ ایرانگرا با جریانهای هویتخواهیِ مورد حمایت دربار، نقش مهمّی در شکلگیری این تقابلهای درونساختی دارد.
تاریخ بیهقی,روایت تاریخی,تاریخگرایی نوین,اندیشۀ ایرانی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81174.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81174_29a36fe2c1bfef07fec2b6179f56cb66.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
سبکشناسی و تحلیل ساخت دستوری مهمترین «همکردِ» زبان فارسی در قصاید خاقانی
55
73
FA
منوچهر
تشکری
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.
tashakori_m@yahoo.com
منوچهر
جوکار
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.
jokar.ma@gmail.com
علی
نادری فرد
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.
boldaji@yahoo.com
10.22059/jlcr.2020.303397.1479
در میان فعلهای فارسی، افعال مرکّب اهمیت ویژهای دارند. برای ساخت فعل مرکّب، یک اسم/ صفت/ بُن/ قید (فعلیار) با یک فعل ساده ترکیب میشود. دستورنویسان این فعل ساده یا بخش صرفشوندۀ فعل مرکّب را «همکرد» نامیدهاند. به گفتۀ آنان، فعلِ «کردن» مهمترین و پرکاربردترین همکرد فعل مرکّب در زبان فارسی است. کارکرد و جایگاه مهم این کلمه، نگارندگان را بر آن داشت تا به بررسی و تحلیل ساخت دستوری مهمترین «همکردِ» فعل مرکّب در قصاید خاقانی بپردازد. این مقاله بر آن است تا بداند: دلیل بسامد فراوان این کلمه در افعال مرکّب اشعار خاقانی چیست؟ چند درصد از افعالی که خاقانی در قصاید خود بهکار برده، با این همکرد ساخته شدهاند؟ ساختمان و اجزای این افعال چگونه است و کدام «فعلیار» بیشترین مشارکت را با این همکرد داشتهاست؟ آیا فعل «کردن» برای ساخت فعل ساده نیز بهکار میرود؟ سهم کدام یک از سه زمان اصلی فعل، در بهکارگیری این همکرد بیشتر است و چرا؟ انعطاف زبان فارسی در برابر جابهجایی سازههای خود با اجزای فعل مرکّب، تا چه میزان و به چه کیفیتی است؟ در حجم نمونۀ این تحقیق، یکچهارم قصاید خاقانی، یعنی سیوسه قصیده با 2169 بیت و 4584 فعل (25% قصاید خاقانی) بررسی شد.
همکرد,فعل مرکّب,فعلیار,قصاید خاقانی,ادبیّت
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81486.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81486_9d4ccf85aebbd778773d0a4b29193f52.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
بررسی و تحلیل وجه تصویری شعر «ققنوس» از نیما یوشیج
75
102
FA
سارا
حسینی
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ایلام، ایلام، ایران.
sara.hosseini42@yahoo.com
رحمان
ذبیحی
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ایلام، ایلام، ایران.
rahmanzabihi@yahoo.com
علیرضا
شوهانی
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ایلام، ایلام، ایران.
ar.shohani80@gmail.com
10.22059/jlcr.2020.305611.1501
شیوههای تصویرپردازی از ادبیات کلاسیک تا مدرن، به تبعیت از جهانبینی انسان هر عصر، دچار تحولاتی اساسی در نوع کارکرد و حوزههای معنایی شده و از عنصری غالباً حاشیهای و روبنایی در شعر کلاسیک، تبدیل به عنصری محوری و زیربنایی در شعر نو گردیده است. نیما یوشیج که طلیعهی ظهور مدرنیسم در شعر فارسی به شمار میآید، علاوه بر تحولاتی که در ساختمان بیرونی شعر پدید آورد، به تبعیت از نگاه و فلسفهی مدرن، تحولی عمیق در حوزههای معنایی نیز ایجاد کرده است؛ تحول در بوطیقای تصویر، انعکاسی است از نوسازی جهان فکری شاعر و عناصر اندیشگانی او که در قالب تصاویر شعری، ظهور بیرونی یافته است. نیما با عبور از دورهی اول شاعری خود، در آغاز دورهی دوم و با شعر ققنوس، تحول مهمی نیز در حوزهی تصویرپردازی شعر خود پدید آورد که بیش از هر چیز نشان از گذار او از مرحلهی توصیف و پای نهادن در راه تصویرپردازی نوین است. بررسی پیکرهی کلی شعر ققنوس نشان میدهد که در این شعر، نیما به نگاهی انداموار و منسجم در روایت دست یافته است که با وجود مختصر و موجز بودن آن، نه تنها به کمال یک روایت نزدیک شده است، بلکه به صورت جزیی و در تک تک تصاویر نیز نشان از دغدغهمندی شاعر برای ساختن و پرداختن تصاویر دارد شعر ققنوس به عنوان مانیفست شعری نیما، نشان از آن دارد که این اثر، با وجود نگاه سمبولیک آن به داستانی اساطیری، قرابتی انکارناپذیر با نگاه مدرن به تصویر دارد؛ فشردگی روایت و تصاویر به تبعیت از داستان کوتاه مدرن، بهرهگیری از تصاویر عینی با وجود ساختار انتزاعی و سمبولیک اثر، تغییر در مفهوم سمبولیک اثر و القای مفاهیم سیاسی و اجتماعی مد نظر شاعر، روایتمند کردن بسیاری از واحدهای تصویری به صورت مجزا و در سایهی روایتمندی کل اثر و همچنین غلبهی تصویر بر توصیف در ساختمان کلی شعر از جملهی این نشانهها به شمار میآیند.
نیما یوشیج,ققنوس,بوطیقای تصویر,سمبولیسم,تصاویر عینی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78689.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78689_29b6f04a1ef07df0b7e49bdac92e3674.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
تحلیل برخوانی «آرش» بهرام بیضایی، با رویکرد ترامتنیت
103
126
FA
شیرزاد
طایفی
0000-0002-2773-3074
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علّامه طباطبائی، تهران، ایران.
taefi@atu.ac.ir
کورش
سلمان نصر
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علّامه طباطبائی، تهران، ایران.
salmannasr_koorosh@yahoo.com
10.22059/jlcr.2021.317965.1622
بهرام بیضایی، نویسنده، فیلمساز، کارگردانِ تآتر، نمایشنامهنویس و پژوهشگر نامدار و صاحب سبک ایرانی است. او با بهرهگیری از پشتوانههای اساطیری، حماسی، تاریخی و فرهنگ عامۀ ایران و جهان، به خلق اثر میپردازد؛ از این رو، آثار او پیوندهای عمیق و گستردهای با زمینههای فکری و بنمایههای فرهنگی ایران و سایر ملل جهان دارد. نمایشنامۀ «آرش» او نیز، واجد چنین ویژگی شاخصی است. باید بیش از پیش به این نکته توجّه کرد که بر اساس رویکردها و نظریات بینامتنی، آفرینشگران، در خلق آثار خود چندان به داشتهها، آموزهها و اندوختههای بکر ذهنی خویش تکیه نمیکنند؛ بلکه آنها را با مدّ نظر قرار دادن متون از پیش موجود، تدوین مینمایند، که خود این متون بنیان فرهنگ، اندیشه، هنر و ادب زمانۀ خویش هستند. در پژوهش پیشِ رو، کوشیدهایم به روش تحلیل محتوا و با تکیه بر مطالعات کتابخانهای و اسنادی، و کاربست نظریۀ «ترامتنیت» ژُنت(از نظریهپردازان بینامتنیت)، متن نمایشنامۀ «آرش» را تحلیل کنیم. دستاوردهای پژوهش گویای این است که این نمایشنامه(برخوانی)، مشتمل بر عناصر بینامتنی، بیشمتنی، فرامتنی، سرمتنی و پیرامتنی با بسامدی درخور توجّه است، که همین امر، این اثر را واجد ظرفیت جدید معنایی و خوانش دگرسان کرده است؛ در مواجهۀ بینامتنی این اثر با متن معاصر آن، یعنی منظومۀ آرش سیاووش کسرایی، بیضایی اسطوره را به چالش میکشد و آرش مطلوب خود و جامعۀ خود را به تصویر میکشد؛ هر چند هر دوی آثار با اسطورۀ آب و دیو خشکسالی در ارتباط هستند. از سوی دیگر میتوان در تحلیل فرامتنی، طبقات موجود در برخوانی آرش را منطبق با طبقات موجود در نظریۀ استبداد شرقی ویتفوگل دانست که بر بنیان جامعۀ آبسالار و روابط حاکم بر آن تعریف میشود. از منظر تحلیل پیرامتنی این اثر با نمایشنامههای اژدهاک و کارنامۀ بندار بیدخش در ارتباط است. در بخش تحلیل سرمتنی نیز، این نمایشنامه به گونهای از تراژدی شباهت دارد که با تعزیۀ مسیح و ماجرای کربلا بیارتباط نیست.
نمایشنامه,بهرام بیضایی,آرش,ژنت,ترامتنیت
https://jlcr.ut.ac.ir/article_80230.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_80230_99449be5570018d447957229518dfb21.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
نقد نگره ی اخلاق سَروَری در بینش تراژیک اخوان ثالث
1
1
FA
چیمن
فتحی
دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران.
chiman_fathi@yahoo.com
رامین
محرمی
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران.
moharami@uma.ac.ir
10.22059/jlcr.2021.309907.1540
شعر اخوان ثالث، به خلاف تظاهرات فراوان یأس و نومیدی و نیز با وجود اظهار امکان عبث بودگی، اغلب، خبر از گونه ای کنشگری، آفرینندگی، پویایی و التزام شور زندگی می دهد. این ویژگی در شعر اخوان، به سبب جانمایه های فلسفیِ مدرن و معانی بلند و ژرفی است که آن را درخورِ تحلیل هایی فراتر از مرز معمول می کند. یکی از بارزترین این معانی، نگرهی «اخلاق سَروَری» در بستر «بینشی تراژیک» در مواجهه ی او با درد و رنج اجتماعی- فلسفی است که مسأله ی اصلی این مقاله است. به نظر می رسد پس از آرمان های ملّی گرایانه، که پیش زمینه ی آرمان های فلسفی و هستی شناسانه ی اخوان است، آشنایی وی با اندیشههای جریانساز عصر مدرن اروپا، از جمله، اندیشه های فلسفی فریدریش نیچه، فیلسوف بنام آلمانی، در انتخاب این بینش و نگرهی اخلاقی بی تأثیر نبوده است. امکان این تأثیر، ما را بر آن داشت تا در تحلیل آن، گرایش های اخلاق سروری را در اندیشه ی شعری اخوان ثالث، در رهیافت «بینش تراژیک» نیچه ای نقد و واکاوی کنیم. این واکاوی نشان می دهد که اندیشه ی شعری اخوان در این مقوله، بازتاب شیوه هایی از رهیافت «بینش تراژیک» نیچه ای، همچون: ارادهی قدرت، مرگ خدا، مِهر سرنوشت، گذار نیهیلیستی، نخبهگرایی، دگردیسی جان و چندی دیگر است که راه آفرینش ابرانسان و پذیرش خرسندانه ی تمامیت زندگی یا تصدیق همه جانبه ی زندگی است. حاصل این پژوهش، نشان می دهد که شعر اخوان در نگرشی کلی، نمود نوعی بینش تراژیک است که با ویرانگری بینش تئوریک و متافیزیک، به ستایش و پاسداشت زندگیِ زمینی و سفارش به پیوستگی و پویایی جریان رود زندگی، توجیه زیبایی شناسانه ی هستی، نخبه گرایی و نقد نگرههای اخلاق تراژیک می پردازد و بدین گونه پایگاه خود را در ساحتی بس فراتر از نقدهای متناسب با نظام های اخلاقی معمول و تئوریک بنا مینهد. روش تحقیق، کیفی و رویکرد ناظر بر تحلیلها، رویکرد نقد فلسفی از گونهی فلسفهی غیرمفهومی است؛ گاهی هم تحلیل ها با رویکردی توصیفی و با تکیه بر گزارههای شاعرانهی آن دو صورت می پذیرد.
اخوان ثالث,بینش تراژیک,نیچه,نگرههای اخلاق
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81417.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81417_08b83f17e4896468ef9b66c08e6bc549.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
نقد و تحلیل زندگینامهنویسی ابراهیم یونسی در قالب رمان زمستان بیبهار
159
184
FA
تیمور
مالمیر
0000-0001-7417-2188
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان، سنندج، ایران.
timoormalmir@gmail.com
نجم الدین
رستم یونس
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان، سنندج، ایران.
najmrostam92@gmail.com
10.22059/jlcr.2020.309633.1538
اختصار رمانها یکی از مسائل و معضلاتی است که در رماننویسی مدرن زبان فارسی وجود دارد. نویسندگان غالباً به نوشتن اندیشه میپردازند، ولی اندیشه در این رمانها، چنان گنجایی ندارد که بتواند رمانهایی نظیر رمان چند جلدی مارسل پروست با نام <em>در جستجوی زمان از دست رفته</em> ایجاد کند. ابراهیم یونسی در رمان <em>زمستان بیبهار</em>، از امکانات و ظرفیتهای متعدد و مختلف روایتگری استفاده میکند تا کتابی بنویسد که درعینحال که از تجربۀزیستۀ وی بهرهمند است، حاوی معانی و لایههای پنهان باشد و امکان خوانشهای غیرصریح را به خوانندگان بدهد. مکان و زمان و دیگر عناصر در رمان <em>زمستان بیبهار</em> بسیار گسترده است و زبان و اندیشهای که در آن بهکار رفته، متناسب با این گستردگی، دارای تنوع و هماهنگی است. در این مقاله کوشیدهایم به تحلیل و ارزیابی انتخابهای نویسنده در حوزۀ پیرامتن اعم از عنوان کتاب، دیباچه و طرح جلد، راوی، مخاطب، شگردهای روایتگری و تناسب میان این عناصر بپردازیم. نویسنده از امکانات و ظرفیتهای رماننویسی نظیر طنز و نقیضهسازی، جنبههای فراداستانی، کارکردهای شهودی و ایدئولوژیک راوی، کاربرد آگاهانۀ زمان متناسب با روایت رمان، انتخاب مکان خاص داستان، دیدگاه پسامدرنی به تاریخ و توازی گذشته و حال استفاده میکند. مجموعۀ شگردهای نویسنده گواه آن است که رمان <em>زمستان بیبهار</em> فراتر از تجربۀ شخصی و زندگینامه است؛ شورشی علیه زمان در اوج ناامیدی است. راوی ناامید از روایت، به جنگ زمان برمیخیزد و در نهایت خود را مغلوب زمان میبیند.
ابراهیم یونسی,زمستان بیبهار,رمان زندگینامهای,کارکردهای راوی,روایت پسامدرنی تاریخ
https://jlcr.ut.ac.ir/article_77899.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_77899_1741dbae5238581e57a19e3aef148d11.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
تحلیل مکانیسم روان رنجورانۀ مهرطلبی در داستان های مثنوی بر اساس نظریّۀ کارن هورنای
185
209
FA
شهرام
محمودی
دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد اردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران.
shahrammamoodi045@gmail.com
ابراهیم
دانش
0000-0002-9380-2373
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران.
e.danesh@uma.ac.ir
فرامرز
جلالت
0000-0001-7857-7561
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد اردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران
faramarz.jalalat@gmail.com
10.22059/jlcr.2021.313817.1582
انسانها در طول حیات خود با مشکلات فراوانی روبرو میشوند که این مشکلات به شیوههای گوناگون زندگی و شخصیّت آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. برخی از مشکلات اساسی و تأثیرگذار دوران کودکی از قبیل رفتار نامناسب والدین با کودک منجر به رنجها و آسیبهای روانی میشود که نقشی بنیادین در زندگی و کنشهای فرد در دوران بلوغ وی دارد. این رنجهای مهمّ و تأثیرگذار منجر به رفتارهای نابهنجار در ادوار مختلف زندگی شخص میشود. کارن هورنای، روانشناس آلمانی، در باب رنجهای روانی نظریّهای بسیار مهمّ دارد که با عنوان نظریّۀ «روانرنجوری» شناخته میشود. وی عوامل پیدایش روانرنجوری را مطرح و مکانیسمهایی را به عنوان رفتارهای دفاعی که شخص روانرنجور برای تسکین آلام و حصول آرامش به آنها متمسّک میشود، برمیشمارد. یکی از این مکانیسمها «حرکت به سوی مردم» یا «مهرطلبی» است. هورنای معتقد است؛ مکانیسم مهرطلبی که روانرنجوران بدان پناه میبرند، درمان حقیقی نیست و گرایش و تمسّک بدان، نه تنها امنیّت و آسایش خاطری برای روانرنجوران به بار نمیآورد، بلکه موجب تشدید روانرنجوری نیز میشود. مولانا نیز به عنوان عارفی بزرگ و اندیشمندی بیبدیل که علاوه بر علوم متداول زمانِ خود، از سرچشمۀ فیّاض وحی و معارف اسلامی و ایرانی سیراب بوده و آثاری جهانی همچون مثنوی و غزلیّات شمس را پدید آورده است، به اقتضای رسالتِ خود که نجات خلق و رساندن آنها به سعادت دو جهان است، نسبت به رنجهای درونی و روانی انسان بیتفاوت نبوده است. وی تأمّلات دقیق و عمیقی در باب مسائل روانی انسان داشته و آراء فاخر و ارزشمندی در این خصوص ارائه کرده است. مولوی در مطاوی داستانها و تمثیلات مثنوی به نحو شایستهای به علل گرایش به مکانیسمِ مهرطلبی و عوارض و پیامدهای آن اشاره کرده است. این مقاله بر آن است تا با بررسی نمودهای مختلف مکانیسم مهرطلبی در حکایات و تمثیلات مثنوی معنوی، جایگاه این مکانیسم را در کُنش شخصیتهای روانرنجورِ داستانهای مثنوی روشن کند.
روانرنجوری,کارن هورنای,مهرطلبی,مولانا,مثنوی معنوی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81146.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81146_8ac19424c9f0f804ea3ae582ea9e2814.pdf
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
2382-9850
2676-7627
10
2
2021
08
23
تحلیل مهم ترین مؤلفههای کلامی اشاعره در امثال فارسی
211
231
FA
مصطفی
موسوی
0000-0002-5027-7214
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، تهران، ایران.
mmusavi@ut.ac.ir
عباس
شاهعلی رامشه
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کاشان، کاشان، ایران.
a.shahali.r70@gmail.com
10.22059/jlcr.2021.296466.1412
مثلها از دین، فرهنگ، آداب و رسوم و باورهای فلسفی و کلامی حاکم بر جامعه مایه میگیرند. اشاعره که از مهمترین فِرَق کلامی در تمدن اسلامی بهشمار میآیند نقش محوری در تکوین اندیشة انسانِ اسلامی و ایرانی داشتهاند. این پژوهش نویسندگان کوشیدهاند با بررسی امثال فارسی ابعاد مختلف اندیشههای اشاعره را در فرهنگ ایرانی نشان دهند. اشاعره مشیّت الهی را بدون قید و شرطی مطلق دانسته و هیچ امری از صلاح و اصلح و لطف را بر خداوند واجب نمیدانستند. ایشان بر این باورند که خداوند ارادهکنندۀ خیر و صلاح آدمی از روی حکمت است؛ اگرچه فعل اصلح بر پروردگار واجب نیست ولی ثابت شدهاست که کارهای خداوند از روی حکمت و مصلحت است، هرچند آدمی از حکمت آن آگاه نباشد. اشاعره مانند معتزله و دیگران، فقط خداوند را رازق میدانند. ایشان همچنین حرام را روزی میدانند و معتقدند که هم روزی حلال و هم روزی حرام را خداوند میدهد و معنای آن که خداوند حرام را روزی انسان میکند این است که آن را مایة قوام و ایستایی جسم قرار میدهد. ایشان معتقدند رزق و روزی به اندازة عمرها مقدّر شدهاست و چیزی از رزق آدمی کاسته و به آن افزوده نمیشود؛ خداوند روزیها را مقدّر کردهاست اما کسب کردن روزی واجب است. با این حال، روزی را از کسب دیدن عین کفر است. اشاعره بر این باورند که «مقتول» به اجل خود میمیرد، یعنی در وقتی میمیرد که برای مرگ او مقدّر شدهاست. ایشان مؤلفة «برهان تمانع» را دلیلی بر محدِث عالَم بودن خدا میدانند و بر این اساس معتقدند که آفریدگار عالم یکی است زیراکه ممکن نیست مفهوم واجبالوجود جز بر ذاتِ واحدی صادق آید. افزون بر اینها اشاعره به حقّانیّت قیامت و لوازم آن: «حق بودن بعثت مردگان»، «حق بودن سؤال»، «حق بودن نامۀ اعمال»، «حق بودن وزن و سنجش اعمال» و «حق بودن صراط» باور دارند. همۀ این باورها با امثال فارسی مربوط به آنها در این مقاله بحث و بررسی شدهاست.
مؤلفههای کلامی,باورهای کلامی,اشاعره,امثال فارسی,فرهنگ ایرانی
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81488.html
https://jlcr.ut.ac.ir/article_81488_99f03e302536480ffb3330aa3dc80ab5.pdf