2024-03-29T03:07:47Z
https://jlcr.ut.ac.ir/?_action=export&rf=summon&issue=10268
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
نقد ادبی
2382-9850
2382-9850
1399
9
3
استعارۀ ادبی و استعارۀ مفهومی
محمد حسن
حسن زاده نیری
علی اصغر
حمیدفر
< p>< p>از زمانی که جرج لیکاف و مارک جانسون در کتاب استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم (1980م.)بحث استعارۀ مفهومی را مطرح کردهاند، نزدیک به چهار دهه میگذرد که در این سالهای نسبتاً طولانی، نظریۀ آنان طرفداران بسیاری یافته و در بررسیهای زبانی و پژوهشهای ادبی فارسی نیز نگاه به اندیشۀ این دو زبانشناس آمریکایی، جایگاه ویژهای پیدا کردهاست. در این مقاله، ابتدا اشارهای به این نکته میشود که این دو صاحبنظر، درواقع مبدع و بنیانگذار استعارۀ مفهومی نبودهاند و همانطور که ریچاردز گفته است، سابقۀ این گونه از استعاره به زمانی بسیار دورتر بازمیگردد؛ سپس، به مدد دیدگاههای صاحبنظران اسلامی و غربیِ بلاغت و تعاریفی که از استعارۀ ادبی و استعارۀ مفهومی به دست دادهاند، به تفاوتهای این دو نوع از استعاره پرداخته میشود تا بر این نکته تأکید شود که هر یک از این دو تعریف از استعاره باید در جای خود پذیرفته شوند و نمیتوان با پذیرش یکی، دیگری را نادیده گرفت. یکی دانستن این دو مقوله، ارزش ذاتی و استقلال هر دو را مختل میکند و حتی ممکن است ذهن را به انتخابِ یکی و نادیده گرفتن دیگری واردار کند؛ همچنانکه این اتفاق کمابیش رخ داده است، یا دستکم کسانی به دنبال رقمزدن چنین اتفاقی بودهاند. از یکسو، اصرار جرج لیکاف در مقالۀ «نظریۀ معاصر استعاره» (1993م.) برای نادرست دانستنِ تعریفهای سنتی استعاره و از سوی دیگر، اقبال شیفتهواری که طی سالیان اخیر به استعارۀ مفهومی شدهاست، از علل شکلگیری این مقاله بودهاند. با این حال، در این نوشته، با دیدۀ انکار به هیچ یک از دو مقوله نگاه نکردهایم و برای تثبیت جایگاه هر دو مفهوم تلاش شدهاست. بنابراین، دستاوردهای استعارۀ مفهومی، هم در زبان و هم در ادبیات تبیین شده و این نتیجه حاصل شدهاست که این گونۀ نوظهور، بدون آنکه عرصه را بر استعارۀ ادبی تنگ کند، میتواند در پژوهشهای زبانی و ادبی، ابزار بسیار مناسبی باشد.
استعارۀ ادبی
استعارۀ مفهومی
لیکاف
جانسون
ریچاردز
2020
09
22
1
23
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78193_b0e6945ff914a90ca6d86d71789c934f.pdf
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
نقد ادبی
2382-9850
2382-9850
1399
9
3
تحلیل «صنعت فرهنگ» در رمان خاطرات اردیبهشت از جعفر مدرس صادقی
الناز
خجسته زنوزی
محبوبه
مباشری
هویتهای فرهنگی در جوامع معاصر تحت تأثیر مقولۀ «صنعت فرهنگ» یا «فرهنگ توده»، که از زیرمجموعۀ آرای مکتب فرانکفورت است، به پدیدهای کاملاً مادّی و کاذب تبدیل شده و تحت تأثیر این پدیدة نوظهور، مفهوم فرهنگ کاملاً از اصالت و پویایی خود دور افتاده است. «صنعت فرهنگ»، حاصل خواستههای کاذب و غیرواقعی جوامع است که تودۀ مردم را از فرهنگ اصیل دور میسازد و براساس اهدافی کاملاً برنامهریزیشده، سطح انتظارات مادّی و فکری آنان را دستکاری میکند تا زیر سلطۀ قدرتهای سرمایهداری قرار گیرند و کالاهای فکری و صنعتی آنها را بهعنوان یک نیاز مبرم تلقی کرده و مصرف کنند. امروزه فرهنگ مصرفی غرب، الگوی فکری انسان مدرن شدهاست. انسانِ مصرفی طبق خواستۀ قدرتهای اقتصادی زندگی و فکر میکند و حتی بهخاطر همراهی با این جریان فکری، با ارزشهای اصیل فرهنگی خویش به مقابله برمیخیزد. رمان خاطرات اردیبهشت اثر جعفر مدرس صادقی، از جمله رمانهای نوشتهشده در دهۀ نود شمسی است؛ یعنی برههای از تاریخ معاصر که طبقۀ متوسط شهری، بهشدت درگیر ظواهر مدرینته و مصرفگرایی میشود و بهواسطۀ اهداف برنامهریزیشدۀ صنعت فرهنگ، خاستگاههای فکری اصیل خویش را به دست فراموشی میسپارد. شخصیت اصلی به عنوان نمادی از یک انسان مدرن، کاری جز مصرفگرایی و پیروی از فرهنگ توده ندارد، تا جایی که از بُعد معنوی خود کاملاً دور میافتد. این پژوهش با استفاده از روش توصیفیـ تحلیلی درصدد است مقولۀ «صنعت فرهنگ» و ابعاد آن را در این اثر تحلیل کند. بر اساس پژوهشهای انجامگرفته، به نظر میرسد راوی در جامعهای مدرن زندگی میکند که بنیان مدرنیته در آن، از خاستگاههای فرهنگی و اجتماعی اصیل تهی شده است. وی فردی تنهاست که خلأ روحی خود را با دستآویز قراردادن فرهنگ غرب، مصرفگرایی و روی آوردن به صنعت رسانه پر میکند؛ زیرا جامعه چیزی جز این را در دسترس وی قرارنداده ست. ازاینرو،میتوان او را نمادی از انسان تکساختی مارکوزه دانست و معیارهای ازخودبیگانگی را در این شخصیت، تحلیل کرد.
مکتب فرانکفورت
صنعت فرهنگ
مصرفزدگی
خاطرات اردیبهشت
مدرس صادقی
2020
09
22
25
42
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78192_ee949c0db5a56fe81690d697c451373b.pdf
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
نقد ادبی
2382-9850
2382-9850
1399
9
3
تذکرۀ افضل و تحلیل دیدگاه های انتقادیِ مؤلف آن
ابراهیم
خدایار
افضلمخدوم پیرمستی، ادیب، شاعر و تذکرهنویس هراتیتبار بخارایی (ف1334ق/1916م) است. افضل بنابر اشارۀ خود در مقدمه، تذکرۀ افضلالتذکار فی ذکرالشعراء و الاشعار مشهور به تذکرۀ افضل را به سفارش امیر وقت بخارا، عبدالاحدخان (حک.1303-1328ق/ 1886-1910م)، در سال 1322 ق/1904م در شرح حال صدوسیوهفت (137) شاعر معاصر خود در محیط ادبی بخارا و مناطق فارسیزبان مرتبط با این امارت را که در بخارا اقامت داشتند، از سال 1202 ق/1787-1788م تا سال تدوین تذکره تألیف کرد. آگاهیهای ما در زبان فارسی دربارۀ این تذکره و مؤلف آن بسیار ناچیز و بعضاً نادرست است. اطلاعات مندرج در منابع پژوهشی افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان نیز خالی از خطا نیست. مسئلۀ این پژوهش معرفی تذکره، تذکرهنویس و تحلیل دیدگاههای انتقادی مؤلف آن است. نگارنده برای تبیین این مسئله با استفاده از روش تحلیل محتوا و دستاوردهای رویکرد ژانری به متن به دنبال یافتن پاسخ برای پرسشهای ذیل است: افضلمخدوم پیرمستی کیست و دارای چه دیدگاههای انتقادی در تذکره است؟ افضلالتذکار فی ذکرالشعراء و الاشعار چه نقشی در جریان تذکرهنویسی ادبی فارسی ماوراءالنهر در آغاز سدۀ بیستم در بخارا داشته است؟ نتایج تحقیق نشان داد این اثر، تذکرۀ مستقلِ منثور ناحیهای ـ عصری به زبان فارسی است که نشانههایی از لهجۀ بخارایی را با خود به همراه دارد. دیدگاههای انتقادی مؤلف را میتوان در ذیل چهار عنوان «تاریخی ـ تحلیلی، اخلاقی، سیاسی ـ اجتماعی و بلاغی ـ جمالشناسانه» تحلیل کرد. هرچند این تذکرهنویس به سفارش امیر وقت تذکرۀ خود را تألیف کرد و درنتیجه در ارائۀ دیدگاههای انتقادی، پسند دربار و علائق شخص امیر را دخالت داد، به دلیل نقشی که در احیای نام و آثار شاعران معاصر خود در محیط ادبی بخارا ایفا کرد، بلافاصله مورد توجه علاقهمندان شعر و ادب این دوره واقع شد؛ بهگونهای که همواره یکی از منابع تألیف و تحقیق پژوهشگران دربارۀ حیات ادبی محیط بخارا و مناطق مرتبط با آن بوده است.
افضل
تذکرۀ افضل
تذکره نویسی
بخارا
ماوراءالنهر
2020
09
22
45
68
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78110_e637a4538e2963dde4b36234c8b7c6ea.pdf
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
نقد ادبی
2382-9850
2382-9850
1399
9
3
تأثیر «نظریه آشوب» در تقویت سویههای پسامدرن داستان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»
محمدریاض
رئیسی
محمد علی
محمودی
عبدالعلی
اویسی کهخا
داستان همنوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی یکی از شاخصترین داستانهای پسامدرن ادبیات فارسی است. این داستان زندگی گروهی از مهاجران و تبعیدیهای ایرانی ساکن فرانسه را روایت میکند که هنوز هم گرفتار مشکلات ناشی از فرهنگ و اعتقادات اولیه خود هستند. نظریهی آشوب که یکی از نظریههای شناختهشده و پرکاربرد در علوم فیزیک و هواشناسی است در این داستان تجلی پیدا کرده است. ازآنجا که این داستان پسامدرن، حالت فراداستان دارد، نویسنده/راوی بهطور آگاهانه به نظریهی آشوب و بهخصوص ویژگی بال پروانهای آن اشاره میکند. این پژوهـش، پس از معرفی و بیان شاخصترین ویژگیهای نظریهی آشوب، برمبنای این نظریه به خوانش داستان همنوایی شبانه ارکستر چوبها میپردازد و با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی تأثیر نظریهی آشوب در تقویت سویههای پسامدرن این داستان و زندگی و سرنوشت شخصیتها میپردازد و در پی آن است که نشان دهد چگونه تجلی یک نظریهی علمی در داستان، به تقویت سویههای پسامدرن آن میانجامد. نظریهی آشوب در علوم مختلف کاربرد دارد و از رویدادهای غیرخطی و فرآیندهای مبتنی بر عدم قطعیت سخن میگوید. تجلی نظریهی آشوب در این داستان آن را از سایر داستانها متمایز کرده است. بر اساس این نظریه، پدیدهها و رویدادهای پیچیده و آشفته، حاصل علل متعدد هستند و بهطور مداوم بر یکدیگر تأثیر میگذارند. این نوع پدیدهها به شرایط اولیه خود بسیار حساس واجزای مختلف آنها مبتنی بر اثر بال پروانهای، خود همانندی، سازماندهی پویا و جاذبهای غریب است که در مجموع گونهای از نظم در بینظمی یا وضعیتی شبهآشفته را به نمایش میگذارند. نتایج این پژوهش نشان میدهد که نظریهی آشوب با گزارههای آشفتهساز و آشناییزدا، سویههای پسامدرن داستان را برجستهتر کرده و در عین هماهنگی ساخت و محتوا، آشفتگی شخصیتها را توجیه میکند. نظریهی آشوب، زندگی و سرنوشت درهمتنیده و پیچیدهی شخصیتها را به شیوهای پسامدرن تشریح میکند و تأثیر متغیرهای کوچک را در حوادث بزرگ و سرنوشت شخصیتها نشان میدهد.
همنوایی شبانه ارکستر چوبها
رضا قاسمی
نظریه آشوب
داستان پسامدرن
اثر بال پروانهای
2020
09
22
67
87
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78197_ea35b00a81d1661d186b25c0a68d02af.pdf
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
نقد ادبی
2382-9850
2382-9850
1399
9
3
«علل دگرگشت نام شخصیتها در قصههای مثنوی»
افسانه
سعادتی
محسن
محمدی فشارکی
بررسی نام شخصیتها، کاربردی بنیادین در تحلیل داستانها دارد. شخصیتها اغلب به واسطۀ نامشان، نقش خود را در درونمایه ایفا میکنند و خوانندگان نیز در بیشتر موارد به مدد آنها با درونمایه ارتباط برقرار میکنند؛ بنابراین نامها، همواره به نحوی در تعیین فضای مواجهۀ با متن و بافتار بیرونی آن تأثیرگذارند. از نظر روایتشناسان، این پرسش که نویسندگان چگونه شخصیتهای داستانهایشان را به مخاطبان نشان خواهند داد، از اهمیت بسیاری برخوردار است. نامگذاری هر چیزی به مثابۀ آفرینش آن چیز است و گزینش نام مناسب برای اشخاص داستانی، یکی از هنریترین شگردها در پرداخت شخصیت و معرفی آنها به مخاطبان است؛ اما دگرگشت نام اشخاص یکی از بدیعترین روشها در شخصیتپردازی است. مولوی با اتخاذ چنین رویکردی در شخصیتپردازی، ضمن انتقال اطلاعات به مخاطبان در پی دست یافتن به راهی است که با بینش عرفانی او نیز سازگار باشد؛ شکستن هنجارها و به سخره گرفتن مرزهای داستانگویی برای رسیدن به دانۀ معانی. ازآنجا که در ساختار اسلیمی مثنوی، فرصت معرفی شخصیتها، اندک است، بنابراین راوی، شخصیتهای داستانهای خود را به صورت بسیار اثرگذار و با ایجاز که خاص زبان عرفانی است به خوانندگان معرفی میکند. تغییرات نامگذاریها، شگردی است که در جهت همین ایجاز در نهایت به عنوان شیوۀ تازه شخصیتپردازی از سوی راوی مثنوی انتخاب میشود. این پژوهش به شیوۀ تحلیلی و توصیفی نشان میدهد که برخی از دگرگشتها در ساحت ظاهری صورت پذیرفته و از نظر نشانهشناسی و شخصیتپردازی خلاقانه اهمیت یافتهاند. به طور کلی، علل دگرگشت نامگذاری شخصیتهای قصههای مثنوی در سه حوزۀ زبانی، نحوی و ادبی قابل بررسی است و از جمله عوامل دگرگشت نامها، میتوان به انتقال حس عاطفی، رعایت وزن، تغییر شخصیت در روند داستان، تعلق خاطر راوی نسبت به اشخاص داستانی، طنازی راوی، دروغگویی راویان درون داستانی، تغییر زاویۀ دید، التفات و تنوع بخشیدن برای جذاب ساختن داستان و جذب مخاطب اشاره کرد.
دگرگشت
نام گذاری
مثنوی معنوی
جلال الدین مولوی
شخصیت پردازی
2020
09
22
89
112
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78196_c16af40d5d05a3e0018f790b7a5ab893.pdf
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
نقد ادبی
2382-9850
2382-9850
1399
9
3
شگردهای قصر در اشعار حافظ، معیار ساختار زبان و بلاغت فارسی
فرهاد
کاکه رش
حسین
آریان
تردیدی نیست در اینکه شاعران بزرگ ایرانی چون فردوسی، سعدی، حافظ، نظامی و... معمار، معیار، محک و حافظ زبان و هویت زبان و بلاغت فارسی هستند. یکی از این استونههای زبان و بلاغت فارسی، حافظ شیرازی است. شعر حافظ تاکنون از رویکردهای مختلف بررسی و تحلیلشده است. در این مکتوب سعی شده با بررسی ساختار زبانی حصر ایجادشده در کلام حافظ دریابیم که در زبان فارسی چه روشهایی برای ایجاد حصر در کلام وجود دارد که از دیدگاه زیباییشناسی هنر و علم بلاغت و همچنین معنیشناسی کاربردی قابلتوجه باشد. به این منظور ضمن استخراج و دستهبندی موارد حصر و ارائه قوانین قابلتعمیم، به هنر و لطف سخن حافظ در بهرهگیری از این ترفند زبانی نیز اشارهشده است. اشارات قصر در زبان فارسی بیشتر با معیار بلاغت قصر در زبان عربی، بدون توجه به ساختار خاص زبان فارسی بوده است درحالیکه اساساً ساختاری متفاوت در برجستهسازی کلام دارند. ضمن اینکه موارد دیگری نیز وجود دارد که موردتوجه قرار نگرفته است. در این پژوهش که به روش توصیفی و تحلیلی وهم کمی و کیفی صورت گرفته است با هدف دستیابی به معیارها و موازینی برای تحلیل متون ادب فارسی از دیدگاه علم معانی شکلگرفته است. لذا سعی شده ضمن بررسی چگونگی تطبیق اصول موجود در این علم با ساختار زبان فارسی از طریق تجزیهوتحلیل دادهها، الگویی نیز برای سنجش کلام هنری از این دیدگاه ارائه شود. به این منظور پس از مطالعه و نقد و بررسی غزلیات حافظ در این زمینه و تجزیهوتحلیل ساختار نحوی- بلاغی گزیدهای از اشعارش، سامان دادهشده است؛ ضمن استخراج و دستهبندی موارد حصر و ارائه قوانین قابلتعمیم بهعنوان معیار ساختار زبان و بلاغت فارسی، به هنر و لطف سخن حافظ در بهرهگیری از این ترفند زبانی نیز اشارهشده است. حافظ از واژههای حصر هم پیوسته استفاده میکند. هرچند ممکن است از دیدگاه نقد ادبی عادیتر و کماهمیتتر تلقی شود،اما ادبیات که عرصه فرا هنجاریها و گریز از هنجارهاست، سخنشناس و استادی همچون حافظ حتی از این الگو نیز به شیوهای بهره گرفته که از لطف کلام کاسته نشده است.
حافظ
زبان فارسی
معانی
قصر
بلاغت
برجسته سازی
هنجارشکنی
2020
09
22
113
131
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78195_e2f72ebf586d793e52156931d86830c7.pdf
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
نقد ادبی
2382-9850
2382-9850
1399
9
3
بلاغت وجهیت در شعر مدحی دربار غزنوی
سیاوش
گودرزی
مصطفی
موسوی
ادبیات از زبان ساخته شده است. بنابراین میتوان در پژوهشهای ادبی از نظریّههای زبانشناختی سود جست. از میان این نظریهها، نقشگرایی برای مطالعۀ بلاغت آثار ادبی مناسبتر است زیرا نقشگرایان در کنار جملهوارههای منفرد و کلیت متن، به بافت شکلگیری متن (اقتضای حال و مقام) نیز توجه ویژهای میکنند و این امر زیربنای بلاغت است. بهتعبیر نقشگرایان، هر پارۀ سخن سه نقش اساسی و همزمان دارد که آنها را فرانقش مینامند. یکی از این فرانقشها برقراری رابطۀ دوسویه بین گوینده و مخاطب است. این فرانقش اجزای گوناگونی دارد و یکی از آنها وجهیت است. وجهیت مجموعهای است از قضاوت گوینده نسبت به آنچه میگوید و نیز عدمقطعیتی که بر جملهوارهها حمل میکند. از سوی دیگر، بخش مهمی از سنّت ادب فارسی، مدیحهسرایی است و یکی از مهمترین حامیان مدیحهسرایان، دربار غزنوی بوده است. در شعر مدحی، اساسیترین مؤلفههای مؤثر بر اقتضای حال و مقام، شخص شاعر، شخص ممدوح و مقام او هستند. در این پژوهش کوشیدهایم که تأثیر این مؤلفهها را بر کاربرد وجهیت در اشعار مدحی دربار غزنوی بسنجیم و تا جای ممکن، با بررسی اشعار بازمانده، به قواعدی دست یابیم. همچنین دادههایی را که در این قواعد نمیگنجند، بنابر شرایط تاریخیِ مؤثر بر سرایش متن، تحلیل کنیم. بدین ترتیب، بهعنوان نتایج این تحقیق میتوان گفت که تغییر جایگاه ممدوح در طول زمان (از شاهزادگی به سلطنت) در هر حال منجر به تغییر موضع شاعر بر اساس کاربرد وجهیت میشود، به این صورت که ترفیع رتبۀ ممدوح باعث میشود شاعر در ستایش او از عناصر وجهی کمتری استفاده کند. در سوی دیگر، تغییر شخص ممدوح یا شاعر عموماً مقدار کاربرد وجهیت را تغییر معناداری نمیدهد. ذکر قید «عموماً» به این دلیل است که چنانکه گفته شد، پدیداریِ بافت خاص موقعیتی که وضعیت ویژهای را حکمفرما کند (مثلاً منازعات و تسویهحسابهای سیاسی در راستای کسب و تحکیم قدرت) میتواند مستقیماً در میزان کاربرد وجهیت باعث تغییراتی شود.
وجهیت
مدیحه
شعر مدحی
غزنویان
شعر غزنوی
2020
09
22
133
151
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78191_3b49bf9ee0814f98ac632a2edc644718.pdf
پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت
نقد ادبی
2382-9850
2382-9850
1399
9
3
تحلیل ساختار و لحن دو غزل از سعدی
پونه
ناشر
عباسعلی
وفایی
یکی از انواع ادب فارسی، ادب غنایی است که واجد وسیعترین افق، در بیان عواطف و دریافت تجربههای عاطفی و حسی است. لحن رنگآمیزی عاطفی کلام است و در غزلهای سعدی، لحنهای متنوعی به هم گره خوردهاند. همجواری این الحان، در انتقال پیام عاطفی گوینده نقش بسزایی دارد. عناصر شعری چون قالب شعر، وزن، هجاها، معنی واژهها، ساختمان جملهها و تصاویر توصیفی و صور خیال از عوامل شکلدهندۀ لحن محسوب میشوند. در هر اثری یک یا چند لحن وجود دارد و دریافت لحن یک اثر از چنان اهمیتی برخوردار است که درک پیام متن در گرو دریافت آن است. موضوع لحن به حوزۀ علم معانی مرتبط است زیرا بحث از اینکه لحن به مقتضای حال مخاطب است یا نه به آن حوزه بازمیگردد. هر کلامی، یک واحد زبانی محسوب میشود که انتقالدهندۀ پیامی، از گوینده به مخاطب است. برای آنکه انتقال به بهترین وجه انجام گیرد، ضروری است که کلام مطابق و مناسب با ارادۀ گوینده و انتظار مخاطب بیان شود. سعدی دشوارترین معانی را به سادهترین شیوه بیان میکند تا متناسب با مخاطبان خود (مردم) سخن گفته باشد. آوردن معانی دشوار در قالب الفاظ ساده هنر سعدی است و دریافت آن معانی دشوار در گرو شناخت لحن سعدی است تا به جادوی وی پی ببریم. مقاله حاضر پژوهشی است برای شناخت لحنِ غزلیات سعدی که با استفاده از گزینش واژگان، تصویرهای مناسب، دقت در شیوۀ چینش آنها، بهرهگیری از تکرارها و هماهنگ کردن موسیقی کلام تحقق یافته است. مساعی نگارندگان در این بررسی بر آن است که با استخراج عناصر لحن ساز از متن، به لحن سعدی در دو غزل وی، دست یابد و در صورت گسترش عرصۀ پژوهش، دستیابی به اصول و پایههای سازندۀ لحن در سعدی ممکن خواهد شد؛ و نادیده گرفتن برخی از این عوامل سبب میگردد تا پیام گوینده به درستی دریافت نشود و شنونده را به خطا سوق دهد.
نوع ادبی
ادبیات غنایی
غزل
سعدی
لحن
معنا
2020
09
22
153
173
https://jlcr.ut.ac.ir/article_78194_0a818583d08bd8f52eb81c6a02d10297.pdf