دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121The Stylistics of Time Propositions and a Study of Adventure Time in the Translation of One Thousand and One Nightsزبان زمان: سبکشناسی گزارههای زمانی و بررسی زمان ماجراجویی در ترجمۀ هزارویک شب1157493410.22059/jlcr.2020.74934FAمرضیهاسماعیلزاده مبارکهدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهانمحسنمحمدی فشارکیدانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهانJournal Article20180406In folk tales, there are many time propositions that indicate the vagueness and hypothetical quality of time. These propositions have a high frequency in <em>One Thousand and One Nights</em> and are sometimes repeated in one story. This repetition is purposeful and can be studied from the perspective of stylistics. In addition clarifying the time in the mind of the reader, these propositions show the changes in the location of events and the duration of intervals. This paper aims to study the purpose of the use of time propositions as a stylistic feature in the translation of <em>One Thousand and One Nights</em>. Moreover, the concept of “chronotope” in formal logic and other concepts related to the contents of these stories, such as empty time (interval between events) and accidental time (time propositions that change events in favor of the hero of the story), are studied and explained.در داستانهای عامیانه، گزارههایی زمانی وجود دارد که بیانگر مبهم و فرضی بودن زمان است. این گزارهها در <em>هزارویک شب</em> بسامد بالایی دارد و گاه به صورت متوالی در یک حکایت تکرار میشود که با توجه بهکاربرد هدفمند آن در داستان، از منظر سبکشناسی درخور بررسی است. این گزارهها علاوه بر ملموس کردن زمان در ذهن مخاطب، تغییر مکان وقوع حوادث و میزان فواصل زمانی را نیز نشان میدهد. در مقالۀ حاضر تلاش شدهاست هدفِ استفاده از گزارههای زمانی در ترجمۀ <em>هزارویک شب</em> که بنا بر بافت موقعیتی داستان به وجود آمدهاست، به عنوان یک مشخصۀ سبکی بررسی شود. همچنین، مفهوم «پیوستگی زمان و مکان» در منطق صوری که در زبان و ادبیات بهکار گرفته میشود و مؤلفههای دیگری که متعلق به محتوای این داستانهاست، همچون «زمان تهی» (وقفۀ زمانی بین حوادث) و «زمان تصادفی» (کاربرد گزارههایی که حوادث را به نفع قهرمان داستان تغییر میدهد) بررسی و تببین شدهاست.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121An Analysis of the Narrative Structure of Nizami’s Khosrow and Shirinتحلیل ساختار روایی داستان خسرو و شیرین نظامی17357493510.22059/jlcr.2020.74935FAمحبوبه اظهریاظهریدانشجوی دکتری ادبیات غنایی فارسی دانشگاه تهرانمحمدرضاترکیدانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهرانتیمورمالمیراستاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان0000-0001-7417-2188علیرضاحاجیاننژاددانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهرانJournal Article20190226Nizami’s narration of <em>Khosrow and Shirin</em> is noteworthy for several points including the way these two characters meet each other, their tragic destinies despite the joyfulness of Persian romances, and the active role of Shirin. Therefore, to study the formation of the story and the tragic destinies of its characters, the article analyzes the structure of its narrative. The narration of <em>Khosrow and Shirin</em> begins with a complete sequence. This sequence forms two other major sequences, which are Khosrow’s efforts to gain the four desirables (Shirin, Royal throne, Shabdiz, and Barbad) and Shirin’s efforts to gain Khosrow. The sequences of the narrative are cycles of the change of situation from the stable to the unstable; actions and reactions of the auxiliary and opposing forces have a vital role in changing the situation. Each sequence begins with a change from a balanced state to an unbalanced one and ends with the possibility of transformation and, ultimately, the materialization of transformation. At the end of the narrative, because of the narrator’s belief that worldly blessings are unstable, these desirable transformations are lost and there is no sign of permanent achievement whatsoever.چند مسئله در داستان <em>خسرو و شیرین</em>، نظیر نحوۀ رسیدن و آشنا شدن این دو شخص، سرانجام غمانگیز آنها، بهرغم ظاهر پرنشاط رمانسهای فارسی و میزان کنش شیرین در روایت نظامی درخور توجه است. بدین سبب، برای دریافت چگونگی شکلگیری داستان و فرجام غمانگیز شخصیتهای مهم آن به بررسی و تحلیل ساختار روایت نظامی از داستان <em>خسرو و شیرین</em> پرداختهایم. روایت <em>خسرو و شیرین</em> با یک پیرفت کامل آغاز میشود. با اتمام این پیرفت، دو پیرفت اصلی شکل میگیرد که یکی کنشگری خسرو در به دست آوردن چهار مطلوب ارزشمند «شیرین، تخت سلطنت، شبدیز و باربد» و دیگری کنشگری شیرین در به دست آوردن خسرو است. پیرفتهای روایت چرخههای ثابتی از تغییر وضعیت از پایدار به ناپایدار هستند که کنشها و واکنشهای نیروهای یاریگر و مقابلهگر در دگرگونی وضعیت آنها نقشی اساسی دارند. هر پیرفت با دگرگون شدن از وضعیت متعادل به نامتعادل آغاز میشود و با امکان دگرگونی و در نهایت، دگرگونی پایان میپذیرد. این دگرگونیهای مطلوب در پایان روایت از دست میروند و نشانی از وصال دائمی در هیچ کدام از آنها دیده نمیشود.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121The Discursive Turn of a Literary Narrative after Its Transition to Illustrationچرخش گفتمانی روایتی ادبی پس از گذار به ساحت نقاشی37567493610.22059/jlcr.2020.74936FAعبداللهآلبوغبیشاستادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائینرگسآشتیانی عراقیدانشآموختۀ کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی دانشگاه علامه طباطبائیJournal Article20190601The present study employs an interdisciplinary approach to analyze the transference of meaning from literature to illustration, and the links between the narrative in the tale of “The Old Woman and Sultan Sanjar” in Nizami’s <em>Makhzan al-Asrar</em> and the narrative in the illustration of <em>The Old Woman and Sultan Sanjar</em> painted by Sultan Mohammad Tabrizi. The article tries to discover the surface and deep discontinuities and continuities between the two works and studies the semantic transition and, hence, the production of secondary meanings in the illustration. Thus, it argues that the transference of meaning from literature to illustration is reflected in the two surface and deep structures, which are interconnected. The central position of “The Old Woman and Sultan Sanjar” in Nizami’s narrative, its transference to the realm of illustration, and the use of metonymy in the creation of the illustration represent the surface continuities of the two written and visual narratives. Yet, there is a discontinuity between the story and the illustration in this very structure. The difference in tones of the narratives, the expansion of descriptive characterization and reduction of metaphorical aspects of the illustration reflect the divergence of the two works. In the deep structure, too, Tabrizi’s work diverges from the purpose of Nizami’s narrative and, instead of ethics, advocates politics.واکاوی همکنشی ادبیات با هنرهای مختلف از جمله هنر نگارگری عرصهای پویا در ادبیات تطبیقی قلمداد میشود. پژوهش حاضر با رویکردی میانرشتهای در این حوزۀ مطالعاتی، انتقال معنا از ادبیات به نقاشی و پیوندهای روایت - متن پیرزن و سلطان سنجر در مخزنالاسرار نظامی با روایت - نگارۀ پیرزن و سلطان سنجر رقم سلطان محمد تبریزی را کاویدهاست. کشف گسست و پیوستهای روساختی و ژرفساختی میان دو متن ادبی و نگارگرانه، توجه به گذار معنایی و در نتیجه، تولید معانی ثانوی در نقاشی، بخشی از ساختار عام این پژوهش را شکل میدهند. بر مبنای پژوهش حاضر، موقعیت مرکزی پیرزن و سلطان سنجر در روایت نظامی و گذار آن به میدان نگارگرانه و بهرهگیری از شگرد کنایی در خلق نگاره نمایانگر پیوستهای روساختی دو روایت نوشتاری و دیداری هستند. اما، در همین سطح نوعی گسست میان نگاره و روایت هم رخ دادهاست. تفاوت لحن دو روایت، گسترش بخشیدن به دایرۀ پردازشهای توصیفی شخصیتها در میدان نگارگرانه و کاستن از کارکرد استعاری، بازنمونی از این واگراییاند. در سطح ژرفساختی، نگارۀ سلطان محمد در چرخشی گفتمانی ضمن گسست از کارکرد غایی روایت نظامی، به ترویج امر سیاسی به جای امر اخلاقی پرداختهاست و تلاش نگارگر برای ترویج گفتمان صوفیانۀ شاهان صفوی باعث شدهاست تا وی به روایتهای تاریخی پادشاهان باعظمت گذشته پرداخته، از آن پادشاهان در جایگاه پروتوتیپ بهره گیرد و ضمن عظمتبخشی به شاهان صفوی، دادگری را به مثابۀ یکی از خصوصیتهای عام آنان برجسته نماید.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121Rumi’s Modification of Narrative: Expansion of Storiesتصرفات مولانا در داستانپردازی با رویکرد اطناب57777493710.22059/jlcr.2020.74937FAراضیهجاننثاریدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد، ایران.مهدینوریاناستاد گروه زبان و ادبیات فارسی،واحد نجف اباد،دانشگاه آزاد اسلامی واحد،نجف آباد،ایرانحسینمسجدیدانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیامنور اصفهان، ایران.محبوبهخراسانیدانشیار زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد، ایران.Journal Article20190202There is no doubt that Rumi wrote <em>Masnavi</em> under the influence of his predecessors’ mystical and theological texts. Yet, why <em>Masnavi</em> is one of the unique masterpieces of Persian Literature is a question that has absorbed researchers’ minds for many years. Rumi’s genius for storytelling is one of the reasons that this work is a masterpiece. Perhaps no poet has modified the nuances of story like Rumi. He sometimes narrates a story with utmost brevity and sometimes extends his narration to hundreds of lines. This paper analyzes five stories of <em>Masnavi</em> in order to study how Rumi alters the usual structure of story. Thus, the article demonstrates that the expansion of stories in <em>Masnavi</em> is a fully conscious act that serves specific goals.تردیدی نیست که مولانا در سرایش <em>مثنوی</em> وامدار متون عرفانی و حکمی پیش از خود است. با وجود این، پاسخ بدین پرسش که چرا <em>مثنوی معنوی</em> یکی از شاهکارهای بیبدیل ادب پارسی است، پرسشی است که سالها ذهن پژوهشگران این حوزه را متوجه خود کردهاست. نبوغ داستانپردازی مولانا نسبت به اخلاف خود یکی از دلایل برتری این اثر است. شاید هیچ شاعری مانند مولانا به این حد در دقایق داستانی تصرف نکردهاست. او گاه داستانی را قبض میدهد و آن را در نهایتِ ایجاز و اختصار بیان میکند و گاه حکایتی را بسط میدهد و آن را در چندصد بیت بیان میکند. در این مقاله، نگارندگان با احصای داستانهای گسترشپذیر در مقایسه با مآخذ آن، به تحلیل پنج داستان <em>مثنوی</em> پرداختهاند و میزان تصرفات مولانا را در ساختار حکایت، با رویکرد اطناب مشخص کردهاند تا تفوق حکایات بسیط <em>مثنوی</em> در مقایسه با مآخذ آن آشکار گردد. نتیجۀ بهدستآمده نشان میدهد که بسط (اطناب) داستان در <em>مثنوی</em>، کاملاً آگاهانه و با اهداف مشخصی بودهاست.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121The Aesthetics of Music and Composition in the Pieces “Dashti” and “Bayat-e Esfahan”زیباییشناسی خنیا و ترانه در پیوند با آوازهای دشتی و بیات اصفهان79987493810.22059/jlcr.2020.74938FAمصطفیخلیلی فردانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیامنور، مرکز تحصیلات تکمیلی تهراناسماعیلتاج بخشاستاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علاّمه طباطبایی تهرانفرهاددرودگریاندانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیامنور، مرکز تحصیلات تکمیلی تهرانJournal Article20181022The article aims to answer the claim that Iranian vocal music i.e., Iranian music connected to Persian poetry, is limited and sad. It employs aesthetic and pragmatic criticism to study several songs and compositions and proves that Iranian vocal music is the same as vocal music in other countries of the world, in that it can be sad or joyful and that it can be limited or expanded. Moreover, analyzing the samples, the article demonstrates that the sadness or happiness of the lyrics and the singing and, likewise, the type of rhythm and meter affect the gloominess or joyfulness of sheet music. Furthermore, it indicates that this effect is not specific to Iranian vocal music. Finally, even the most woeful pieces of Iranian music, for instance, “Dashti” and “Bayat-e Esfahan,” despite their similarity to minor scale western music, are of exceptional capacity so that they can accompany epic songs and the most joyful ballads.هدف مقالۀ حاضر، پاسخ دادن به این فرضیه است که میگوید: «موسیقی کلامی ایران، یعنی موسیقی ایرانی پیوندخورده به شعر فارسی، «محدود» و «محزون» است». در این جستار تلاش شده تا بر پایۀ زیباییشناسی خنیا (= سرود) و تصنیف (= ترانه)، نمونههایی ـ از راه نقد کاربردی ـ بررسی گردد و ثابت شود که موسیقی آوازی و کلامی ایران ـ درست مانند موسیقی آوازی و کلامی دیگر کشورهای جهان ـ به همان نسبت که میتواند غمگین باشد، میتواند شاد هم باشد! همچنین، به همان نسبت که میتواند محدود باشد، میتواند گسترده هم باشد! ضمناً با تحلیل نمونهها معلوم شده است که غمگین یا شاد بودن «شعر ترانه» و «غزل آواز»، و [«نوع ریتم» و «وزن شعر»]، هر کدام میتوانند تا حدودی در میزان غم و شادی «متن موزیکال» یا «پارتیتور» تأثیراتی داشته باشند و علاوه بر اینها این قبیل تأثیرات، اختصاص به موسیقی کلامی ایران ندارد؛ و سرانجام، دانستیم که همۀ آوازهای ایرانی، حتّی غمگینترین آنها [= مثلاً آوازهای دشتی و بیات اصفهان]، هرچند با «گام مینور» در موسیقی غربی نزدیکی و شباهت دارند، اما دارای ظرفیتهای فوقالعادهای هستند، به گونهای که میتوان حماسیترین سرودها را در گسترههای آنها ساخت و شادترین تصنیفها را در دامنههای آنها سرود.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121A Comparative Study of the Use of Semantics in Persian and Arabic Poetry Based on the Theme of Sermon in the Poetry of Nima Yooshij and Nazik al-Malaikaکاربست شگردهای علم معانی در شعر فارسی و عربی (مطالعۀ موردی مضمون اندرز در شعر نیما یوشیج و نازکالملائکه)991187493910.22059/jlcr.2020.74939FAنجمهدریدانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرسناصرنیکوبختاستاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرسفرامرزمیرزاییاستاد زبان و ادبیات عربی دانشگاه تربیت مدرسفیروزاسعددانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرسJournal Article20190414In Persian and Arabic poetry, both classical and modern, the use of rhetoric to communicate the concepts and meanings applied by the poet is very tangible, because what makes a text literary and poetic is its rhetorical aspects. Nima Yooshij and Nazik al-Malaika, as the founders of free-verse poetry in Persian and Arabic literature, used the elements of rhetoric to highlight the themes of their poems and make them more influential. These two poets occasionally gave sermons and advice in their poetry. This article investigates the use of semantics in creating the theme of sermon and advice in the poetry of these two poets. Among the most important elements of rhetoric employed to give sermons, one may point to semantic elements. Drawing comparisons between these two poets, the article demonstrates that both poets highlight the predicate to express their purpose through sermon and advice. Regarding the audience, what is most desirable for them is the expression of the predicative statement that the reader must recognize, not the choice of the type of audience or address. There are, of course, differences in the application of rhetorical elements between these two poets. For instance, Yooshij expands his poems through repeating the concepts of sentences and by using allegories and metaphors, but Malaika does so by the repetition of the imperative sentences.در شعر فارسی و عربی ـ اعمّ از کلاسیک و نوـ کاربرد علوم بلاغی برای ابلاغ مفاهیم و معانی مورد نظر شاعر بسیار ملموس و محسوس است؛ زیرا آنچه باعث ادبیت و شعریت یک متن میشود، بیشتر جنبههای بلاغی متن است. نیما و نازکالملائکه به عنوان بنیانگذاران شعر آزاد در ادب فارسی و عربی، از عناصر بلاغی برای برجستهسازی مضمون و تأثیرگذاری بیشتر بهره بردهاند. این دو شاعر گاهی به مناسبت، در اشعار خود از دَرِ پند و اندرز درآمدهاند و مردم روزگار خود را در پارهای مسائل نصیحت کردهاند. این مقاله به چگونگی کاربست علم معانی در ایجاد مضمون پند و اندرز میپردازد و اشعار این دو شاعر را به روش توصیفیـ تحلیلی در حوزۀ کاربرد بلاغت و در مضمون اندرز مطالعه کردهاست. از مهمترین عناصر بلاغی مؤثر در بیان مضامین اجتماعی پند و اندرز، عناصر علم معانی است؛ از جمله: توجه به جملات انشائی، جملات خبری، احوال مسندٌإلیه، احوال مسند و اطناب. در این پژوهش، دریافتیم که هر دو از مسندٌإلیه عام و برجستهسازی مسند برای بیان غرض پند و اندرز استفاده کردهاند. در باب مخاطب نیز آنچه بیشتر مورد نظر آنهاست، بیان گزارۀ خبری است که مخاطب باید آن را دریابد و نه انتخاب نوع مخاطب یا انواع خطاب... . البته در کاربرد عناصر بلاغی بین این دو شاعر تفاوتهایی وجود دارد؛ برای مثال: اطناب در شعر نیما با تکرار مفهوم جملات و با آوردن تمثیل و استعاره شکل میگیرد، اما در شعر نازکالملائکه با تکرار فعل امر و نهی همراه است.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121The Reasons for Amir Khusrau Dehlavi’s Tendency toward Realism in His Sonnetsدلایل رویکرد امیرخسرو دهلوی در غزل به وقوعگویی و واسوختسرایی1191347494010.22059/jlcr.2020.74940FAآسیهذبیح نیا عمراندانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیامنورنجمهکریمی نژاددانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیامنورJournal Article20190305Realism has a privileged position in the Persian poetry of early tenth century SH. This style, which is an intermediate between Iraqi and Indian styles, has brought about the greatest change in the poetic themes after Iraqi style. Amir Khusrau Dehlavi was a famous Persian-speaking mystic and poet in the second half of the seventh century and early eighth century. Although he is one of the most prominent Iraqi-style poets, he must be considered as one of the leaders of realism in Iran. His sonnets are noticeable for simplicity of language and the expression of the issues between the lover and the beloved, which are the hallmarks of this branch of realism. In his sonnets, when the lover encounters his beloved’s disregard, he does not flatter her but blames and reproaches her. The specific characteristics of his sonnets include punishment and taking revenge on the cruel beloved, expression of the relationship between the lover and the beloved, abandoning the lover, punishing the beloved, describing togetherness, expressing the baseness of the beloved and the helplessness of the lover etc. The article demonstrates that the poet has understood the heartbreak caused by love, which is one of the most important elements of this style, and has mingled it with imagination to use it as a thematic element in his poetry.مکتب وقوع و شاخۀ مشهور آن «واسوخت»، در اوایل قرن دهم در تاریخ ادبیات فارسی جایگاه ممتازی در غزل فارسی دارد. این شیوه که حدّ فاصل میان سبک عراقی و هندی است، بیشترین تغییرات و دگرگونیها را در موضوعات شعری بعد از سبک عراقی ایجاد نمودهاست. امیرخسرو دهلوی از عارفان و شاعران نامدار پارسیگوی هندوستان، در نیمۀ دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است. با وجود اینکه او یکی از شاعران برجستۀ سبک عراقی است، اما باید وی را از پیشروان وقوعگویی در ایران به شمار آورد. سادگی زبان و بیان، واقعیت مسائل بین عاشق و معشوق از ویژگیهای برجستۀ مکتب وقوع است که در غزلیات وی نمودِ فراوانی دارد. عاشق در غزلیات امیرخسرو در این طرز بیان، ناز معشوق را نمیخرد، بلکه هنگامی که با بیتوجهی معشوق مواجه میشود، از وی اعراض میکند و زبان به گلایه و سرزنش میگشاید. تنبیه کردن و انتقام گرفتن از معشوق سنگدل، بیان روابط و حالات بین عاشق و معشوق، رویگردانی عاشق از معشوق و برعکس، تنبیه و تنزل معشوق، توجه به معشوق مذکر، وصف حالات وصال، بیان خاکساری و ذلت معشوق، بیچارگی عاشق و... از ویژگیهای غزل اوست. بر اساس دستاورد مقاله، این شاعر در غزلیات خود سوز و گداز حاصل از عشق را که از عناصر مهم در مکتب واسوخت است، در وجود خود درک کردهاست و آن را به صورت مضمونآفرینی همراه با باریکاندیشی و خیالبافی در غزلیات خود بهکار گرفتهاست.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121A Comparative Study of Ghalib Dehlavi and Iqbal Lahori’s Poetryمطالعۀ تطبیقی شعر غالب دهلوی و اقبال لاهوری1351537494210.22059/jlcr.2020.74942FAشکیلهرفیق جامدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهرانمصطفیموسویدانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران0000-0002-5027-7214Journal Article20190109Ghalib Dehlavi and Iqbal Lahori are famous poets of the Indian subcontinent who lived in the 19th and 20th centuries. They reflected the social and political concerns of their society in their poetry. They introduced a new style of poetry in both Farsi and Urdu languages and objected to worn-out superstitions and customs. The intellectual and literary sources of the two poets are almost the same. The mutual themes of the poetry of these two mystic poets include love, sincerity in worship, unity of existence, and human dignity. The philosophy of self, love, and wisdom and the philosophy of poetry and mysticism are among the most important concepts about which they have disagreement. In the intellectual system of Iqbal, concepts such as people, God, and love are highlighted but the intellectual system of Ghalib is more based on wisdom and makes use of symbols more tangible. In this article, we try to study the works of Ghalib and Iqbal in order to determine the similarities and difference between their poetry and to analyze their philosophical and mystical approaches.غالب دهلوی و اقبال لاهوری دو شاعر برجستۀ شبهقارۀ هند در قرنهای نوزده و بیست میلادی هستند که دغدغههای اجتماعی و سیاسی جامعۀ زمان خویش را در آثار خود منعکس کردهاند. آنان در دو زبان فارسی و اردو قاعده و طرحی نو درانداختهاند و به عنوان الگویی برای مسلمانان شبهقارۀ هند و پاکستان مطرح شدهاند. هر دو از خرافات و رسوم فرسوده گریزان بودند و علیه آن اعتراض نمودند. میتوان گفت سرچشمههای فکری و ادبی دو شاعر تقریباً مشترک است. از مضامین مشترک شعر این دو شاعر عارفمسلک میتوان به عشق، اخلاص در عبادت، وحدت وجود، کرامت انسانی و فلسفۀ حکمت «لا و الاّ» اشاره کرد. فلسفۀ خودی، فلسفۀ عشق و عقل، فلسفۀ شعر و عرفان نیز از مهمترین مفاهیم اختلافی شاعران نامبرده به شمار میآید. در نظام فکری اقبال، مفاهیمی همچون مردم، خدا و عشق به شکل برجستهای تجلی یافتهاست، اما نظام فکری غالب بیشتر مبتنی بر عقل و منطق بودهاست و از نمادهای عینی و محسوس بیشتر بهره گرفتهاست. در این مقاله کوشیدهایم با بررسی آثار غالب و اقبال، زمینههای مشترک و متفاوت شعر این دو شاعر و علل آن را تبیین نماییم و با روشی توصیفیـ تحلیلی به مطالعۀ تطبیقی اشعار این دو شاعر پرداخته، رویکرد فلسفی و عرفانی آن دو را تجزیه و تحلیل کنیم.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121The Metonymical Aspects of Rhetorical Adjectives in Saadi Shirazi’s Sonnetsصفات بلاغی با تکیه بر جنبههای کنایی آن در غزلیات سعدی شیرازی1551747494310.22059/jlcr.2020.74943FAکبریشبان قوچان عتیقدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن، رودهن، ایران.محمودطاووسیاستادگروه زبان وادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن، رودهن، ایران.مهدیماحوزیدانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن رودهن، ایران.Journal Article20190301Grammar is one of the fundamental subjects of study in the vast field of Persian language and literature and the study of its elements provides a good basis for research. “Adjective” is one of the parts of speech in Persian grammar and its function is to modify the noun to which it refers. Metonymy is a means of expression that is understood through argumentation and meaning comprehension. One of Saadi’s linguistic techniques is the use of beautiful adjectives and metonymies to make his poetry more attractive. This research employs a statistical approach to investigate the frequency of adjectives containing metonymy in terms of verbal structure in Saadi’s sonnets. Metonymical adjectives, as one of the elements of conversational language, play a prominent role in Saadi’s sonnets. However, Saadi’s contribution to the use of metonymical adjectives is considerably less than that of his contemporaries.مبحث دستور در عرصۀ بیکران زبان و ادبیات فارسی به عنوان یکی از مباحث اساسی فنون و نظم سخن بسیار پرکاربرد است. با توجه به این امر، بررسی بنمایهها و عناصر درونی این مقوله بستر مناسبی را برای تحقیق و پژوهش بسیار فراهم میآورد. «صفت» یکی از مقولههای دستور زبان فارسی است و کار آن از نظر منطقی و دستوری در کلام، خاص کردن موصوف است. در عین حال، «کنایه» از مباحث بیان و بدیع است که از طریق استدلال و دریافت معنی صورت میگیرد. یکی از شگردهای زبانی سعدی، آوردن صفات و تعابیر کنایی زیباست که از آن برای برجستهسازی کلام خویش بهره میگیرد و با کمک این عناصر شاعرانه و بدیع بر جذابیت کلام خود میافزاید. هدف از این جستار، بررسی بسامد عناصر و بنمایههای صفت با توجه به جنبههای کنایی آن از نظر ساختار لفظی، انواع صفت و روابط و مناسبات آن در غزلیات سعدی شیرازی است. روش کار در این پژوهش، توصیفیـ آماری است. صفتهای کنایی به عنوان یکی از اجزای سازندۀ زبان محاوره در غزلیات سعدی نمودِ بسیار روشن و آشکاری دارد که البته در این میان، سهم سعدی در کاربرد صفتهای کنایی به طور محسوسی کمتر از همعصران خود است.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121Russian Poets’ Imitation of Persian Poetic Formsپیروی شاعران روس از قالبهای شعر فارسی1751937494410.22059/jlcr.2020.74944FAزینبصادقی سهل آباداستادیار زبان روسی دانشگاه الزهرا(س)محبوبهمباشریدانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا(س)Journal Article20190104The present study investigates the Persian poetic forms adopted by Russian poets. Great Iranian poets, such as Ferdowsi, Hafez, Saadi, Khayyam, and Nizami, have always been respected by Russian poets who have paid tribute to them by imitating their poetic forms and principles. This imitation, which began in the eighteenth and nineteenth centuries, peaked in the twentieth century. This article sorts out Persian poetic forms based on the frequency of use by Russian poets as ruba’i, ghazal, and qasida respectively. The purpose of the article is the representation of one of the aspects of orientalism among Russian poets, i.e. the interest in the use of the genres of poetry in Persian language. This aspect of orientalism has not been considered by Iranian researchers and former studies have mainly focused on the role of Iranian motifs in Russian works.در پژوهش حاضر آن دسته از قالبهای شعر فارسی بررسی میشود که شاعران روس بدان توجه نشان دادهاند و از آنها پیروی کردهاند. از آنجا که شاعران بزرگ ایرانی، مانند فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، نظامی و... همواره احترام ادیبان روس را برانگیختهاند، پیروی از شیوهها، قالبها و بنمایههای شعری آنها یکی از راههای نزدیک شدن روح و احساس آنها به این بزرگان ادب ایران زمین بودهاست. بنابراین، این سیره که در سدۀ هجده و نوزده میلادی آغاز شده بود، در سدۀ بیستم به اوج شکوفایی خود رسید. در این نوشتار سعی شدهاست تا قالبهای شعری به ترتیب بسامد استفاده در میان شاعران روس بررسی شود که به ترتیب عبارتند از: رباعی، غزل و اشعار مردف، قصیده و ترجیعبند. هدف از این نوشتار، بازنمایی یکی از وجوه شرقگرایی (آرینتالیزم) در میان شاعران روسیه، یعنی همان علاقه به استفاده از قالبها و سبکهای شعر زبان فارسی است. این وجه از آرینتالیزم چندان توجه محققان ایرانی را جلب نکردهاست و پژوهشهای پیشین عمدتاً بر نقشمایههای ایرانی در آثار روسی متمرکز بودهاند.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121Sadegh Hedayat’s The Pilgrim, A Work beyond Political Discourses«حاجیآقا» نوشتۀ صادق هدایت، اثری فراسوی گفتمانهای سیاسی1952147494510.22059/jlcr.2020.74945FAشیرزادطایفیدانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی0000-0002-2773-3074نعمتالّهایرانزادهدانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران.عنایت الهدارائیدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران.Journal Article20190512Sadegh Hedayat wrote <em>The Pilgrim</em> (1945) based on and shortly after the historical and political events of the final years of Reza Shah’s government and early years of Mohammad Reza Shah’s rule. The article adopts the method of critical discourse analysis, as formulated by Ruth Wodak, James Paul Gee, and Norman Fairclough, to study the novel and analyze its author’s views on the political discourses of the aforementioned period in order to determine which political discourse or discourses influenced the novel. It is possible to consider the novel politically as a meta-discursive, non-discursive or non-ideological work in which political discourses, such as kingdom, nationalism, fascism, modernism, Westernization, secularism, traditionalism and religiosity, leftism (Marxism and communism), liberalism, democracy, and constitutionalism are criticized by the author. Political ideologies are utilized to secure the interests of their advocates and propagandists. Hedayat experienced many historical and political changes from the Constitutional Revolution to the period of Reza Shah and Mohammad Reza Shah and saw the instability politicians, rulers, and profiteers. He mixed up these events with a furious satire and created a political novel. We cannot fully comprehend the novel without having knowledge of the political events and currents of the writer’s period and his political tendencies.صادق هدایت، رمان «حاجیآقا» (1324) را بر پایۀ رویدادهای تاریخیـ سیاسی اواخر حکومت رضاشاه و اوایل حکومت محمدرضاشاه، به فاصلۀ زمانی اندکی نسبت به آنها نوشته است. برای اینکه بدانیم این رمان با تأثیرپذیری از کدام گفتمان یا گفتمانهای سیاسی نوشته شدهاست، با بهرهگیری از روش تحلیل گفتمان انتقادی (بر پایۀ اندیشههای روث وداک، جیمز پُل جی و نورمن فرکلاف)، آن را بررسی کردهایم و دیدگاه نویسندهاش را نسبت به گفتمانهای سیاسی آن دوره کاویدهایم. میتوان این رمان را از نظر سیاسی، اثری فراگفتمانی، غیرگفتمانی یا غیرایدئولوژیک دانست که در آن، همۀ گفتمانهای سیاسی، مانند حکومت پادشاهی، ناسیونالیسم، فاشیسم، مدرنیسم، غربگرایی، سکولاریسم، سنتگرایی، دینگرایی، چپگرایی (مارکسیسم و کمونیسم)، لیبرالیسم، دموکراسی و مشروطهخواهی و غیره مورد نقد و خشم نویسنده واقع گردیدهاست. ایدئولوژیهای سیاسی برای تأمین منافع طرفداران و مبلّغان آنها بهکار گرفته میشوند. هدایت، دگرگونیهای تاریخی و سیاسی فراوانی را از دورۀ مشروطه تا روی کار آمدن رضاشاه و محمدرضاشاه، از سر گذراندهاست و رنگارنگی و گونهگونی سیاستمداران، حاکمان و سودجویان را دیدهاست. او این رویدادها را با طنزی خشمناک درآمیخته، رمانی سیاسی پدید آوردهاست. بدون آگاهی از رویدادها و جریانهای سیاسی دورۀ نویسنده و گرایشهای سیاسی او، شناخت درستی از رمان بهدست نمیآید.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121The Influence of Color on Conscious and Unconscious Perception in Rumi’s Poetryسماع رنگ در غزلیات شمس (کمپوزیسیون رنگ و تأثیر رنگ در ادراک خودآگاه و ناخودآگاه)2152347494610.22059/jlcr.2020.74946FAحبیب اللهعباسیاستاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمیعلیرضامرادیاستاد روانشناسی بالینی دانشگاه خوارزمیغلامعلیفلاحاستاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمیصدیقهغلام زادهدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمیJournal Article20190218This research studies the use of color in Rumi’s <em>Diwan-e Shams-e Tabrizi</em>. Since many colors with different symbolic representations are used in this work, we have used “sama,” which is a Sufi ceremony involving dancing, to refer to the ubiquity of color in it. The article considers three aspects to this ubiquity: composition of color (purity of color, motion in color, harmony of color, and contrast of color), the influence of color on conscious and unconscious perception, and expression of color (psychology of color). Adopting the notions of physics and art, the article analyzes the symbolic representations of the colors white, black, and red, which Rumi sometimes uses to express concrete concepts and sometimes, as they make abstraction more tangible to the reader, to express abstract ones.در این پژوهش، شیوههای کاربرد رنگ را در <em>غزلیات شمس</em> مولانا بررسی کردهایم؛ شیوههایی که انتقال معانی و مفاهیم ذهنی او را تسریع کردهاند و از نظر شناختی نیز حائز اهمیت هستند. رنگ در <em>غزلیات شمس</em> بسیار تراکم دارد. به همین دلیل، ما از کثرت رنگ به «سماع رنگ» تعبیر کردهایم. منظور از کثرت رنگ، هم تعداد رنگهاست و هم رنگ در انواع نمودهای آن و نیز شیوههای کاربرد رنگها در آن مد نظر است. این تراکم رنگ را به طرق مختلف که عبارتند از: کمپوزیسیون رنگ (خلوص رنگ، حرکت در رنگ، هارمونی رنگ و کنتراست رنگ) و تأثیر رنگ در ادراک خودآگاه و ناخودآگاه، و نیز اکسپرسیون رنگ (روانشناسی رنگ) بیان کردهایم. ترکیببندی رنگها در <em>غزلیات شمس</em>، گاهی در یک بیت، گاهی در چند بیت پیاپی و گاهی در هر بیت یک غزل، پیدرپی، یک یا چند رنگ یا مصادیق رنگها بهکار برده شدهاست. در این پژوهش، رنگهای پربسامد را با مفاهیم آنها تحلیل کردهایم و از اصطلاحاتی که در فیزیک و هنر کاربرد دارند، در خدمت ادبیات و روانشناسی بهره بردهایم. به دلیل گستردگی رنگها در <em>غزلیات شمس</em>، فقط به رنگهای سفید، سیاه و قرمز بسنده کردهایم. روش ما در این تحقیق نیز کمّی و کیفی است. مولانا در همۀ غزلیات خویش از رنگها برای بیان مفاهیم انتزاعی و گاهی مفاهیم محسوس و حقیقی بهره بردهاست. همچنین، از رنگها بیشتر به شکل نمادین و سمبولیک استفاده کردهاست. در عرصۀ شعر، رنگهاـ که مُثُلهای ازلی هستند و فرزندان نورند و نور مادر آنهاست ـ یاریگر اندیشۀ مولانا هستند. این مفاهیم انتزاعی با رنگ برای انسان ملموستر و محسوستر میگردند. نویسندگان در این پژوهش برآنند که ابعاد تازهای از این جهان پررمز و راز مولانا را در <em>غزلیات شمس</em> با تلفیق رویکردهای زیباییشناختی و روانشناختی بازنمایی کنند.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121A Study of the Use of Exclamation in Children’s Literatureکاربرد صوت و شبهجمله به عنوان شگردی خاص در ادبیات کودکان2352497494810.22059/jlcr.2020.74948FAطاهرهکیایی تنکابنیدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقاتعباسعلیوفاییاستاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبائیرقیهصدراییاستادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهرانJournal Article20181024Different literary genres employ different languages made of different elements. Children’s literature is not an exception. This type of literary language, in terms of conceptual and syntactic function, has its own characteristics. These characteristics create children and adolescents’ literature. Exclamation, which is not used in most literary genres, plays a prominent role in children’s literature. This is because it makes issues more tangible and makes them see their environment better and absorbs them. This article tries to study the used of exclamation in several children’s fictional works to demonstrate that it is one of the most common elements in this genre.زبان انواع ادبی خاص و ویژهای دارد و عناصر تشکیلدهندۀ هر یک از آنها متفاوت به نظر میرسد. واژگان و چگونگی کاربست آنها موجب پیدایی ژانرهای ادبی و متفاوت از یکدیگر میشود. با نگاهی دقیق به هر یک از انواع ادبی و بررسی حوزۀ واژگانی آنها درمییابیم که حوزۀ واژگانی و نیز حوزۀ مفهومی آنها در شاکلهای به نام انسجام واژگانی و در نتیجه، اتحاد مفهومی قرار میگیرد. زبان و ادب کودکانه نیز از این امر مستثنی نیست. این نوع ادبی از نظر کارکرد زبان در حوزههای مفهومی، نحوی و دیگر بخشها، ویژگیهای خاص خود را دارد و این خصایص است که نوع ادبی کودکان و نوجوانان را به وجود میآورد. کاربرد صوت و شبهجمله در بسیاری از انواع چندان جایی ندارد و بهکارگیری آنها مورد توجه نیست، لیکن در نوع ادبی کودکان یا به عبارتی دیگر، در زبان و ادب کودکان اهمیت خاصی دارد که به سبب محسوس کردن مطالب و نگاه به محیط پیرامونی و عینی و نیز جلب توجه بیشتر آنها صورت میگیرد. این مقاله میکوشد تا دربارۀ موضوع صوت و شبهجمله در چند اثر داستانی کودکان پژوهش نماید و نشان دهد آن دو از عناصر پرکاربرد در این انواع است.دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانپژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت2382-98508220200121Aesthetics of Prose Based on Jacobson’s Virtual Poleزیبایی شناسی تطبیقی آثار نثر مرسل با تأکید بر قطب مجازی یاکوبسن2512707495010.22059/jlcr.2020.74950FAعفتنقابیدانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمیمحسنوثاقتی جلالدانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمیJournal Article20190802Different methods can be adopted to do an aesthetic study on a literary work. The theory of virtual pole and metaphor formulated by Jacobson is one of them. Jacobson believes that when language separates from the zero point and moves towards becoming an art, it may move towards the virtual pole or flow towards the metaphorical pole in order to get a text to the borders of literariness and beauty. Writers of prose write and combine words with a tendency towards the virtual pole of language. <em>History of Sistan</em> is one of the important works of prose for its excellent display of the virtual pole of language. This study employs Jacobson’s theory to examine <em>History of Sistan</em> and extract its aesthetic factors. It concludes that the value of this book is due to its language and the literary and structural linguistic features the author uses has caused his work to be one of the finest works of prose.برای زیباییشناسی تطبیقی چند اثر از شیوههای گوناگونی استفاده میشود. بهرهمندی از نظریۀ قطب مجازی زبان یکی از آنهاست. نویسندگان نثر مرسل با گرایش به قطب مجازی زبان، چگونه واژهها را ترکیب، همنشین و جایگردانی نحوی میکنند تا آثارشان به مرز زیبایی و ادبیت برسد؟ مقالة حاضر برای یافتن پاسخ مناسب، با روش توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر سبکشناسی ساختارگرا، آرای بلاغیون را مطالعه نموده و با تکیه بر نظریۀ قطب مجازی زبان، آثار دورة اوّلِ نثرمرسل را به صورت تطبیقی بررسی کردهاست. نتایج نشان میدهد، زیبایی این آثار، مبتنی بر درونۀ زبان است و عواملی چون: جایگردانی نحوی، ترکیب و همنشینیِ واژگان، توجّه به آغاز و پایان جملهها، استفادة هنری از حروف، قیدها، پسوندها و پیشوندها باعث شده، تا ساختشکنیهای هنرمندانه، ایجازهای دلنشین، دلالتهای ثانوّیه، توازن نحوی و موسیقی زبانیِ مناسبی ایجاد گردد و به شکل معناداری نثر مرسل را هنری نماید. در این راه، نویسندة تاریخ سیستان موفّقتر از نویسندگان دیگر بودهاست.